۱. زندگی بالا و پایین داره. این یک گزارهی مسلم و غیر قابل انکاره. ولی چیزی که این وسط قابل بحثه اینه که واکنش ما تو بالا و پایینهاش چی هست و چی باید باشه. من فکر میکنم اکثریت آدما تو بالاهای زندگی، خودشون رو غرق در لذت و خوشی میکنن و همراه باهاش از فکرِ افتادن مجدد تو سراشیبی دچار وحشت میشن؛ و برعکس تو پایینهای زندگی، خودشون رو غرق در افسردگی و غم میبینن و با امید به اومدن روز خوب و پایان بدبختیها ذهنشون رو رام میکنن؛ اما آیا این واکنشها واکنشهای درستی هستن؟ به نظر من تا حدی اجتنابناپذیرن و خیلی نمیشه منطقی با قضیه برخورد کرد؛ ولی چیزی که برام روشنه اینه که تو این غائله کسی وضع بهتری خواهد داشت که نسبت به همهی این اتفاقها و قبل و بعدش «علم» داشته باشه. کسی که «گمکرده راه» نباشه و بتونه به زندگیش از بالا نگاه کنه.
۲. جنگ شومه. با هیچ رنگ و لعابی هم نمیشه اون رو زیبا و موجه جلوه داد. منکر لزوم جنگیدن در مواقع خاص نیستم، ولی معتقدم باید همه کار کرد که این گزینه هیچ وقت روی میز نیاد. این غول نباید از شیشه بیرون بیاد، که اگه بیاد همه، دوست و دشمن دچار عذاب میشن.
۳. «آدمی همانگونه که احتیاج به یاری شدن دارد، به یاری رساندن هم نیازمند است.» کتاب «دیروز امروز فردا» از دکتر اسلامی ندوشن
۴. «زیر پوست شهر» عبارت استعاری زیبایی که حتا کلیشه شدنش هم نمیتونه از عمقش کم کنه. نصف شب، وقتی که هیاهوی شهر میخوابه، تازه فقر و فساد بیدار میشه. بدنهای تا کمر فرو رفته تو سطل زباله، روسپیهای شرف فروش و معتادانِ در حال جون کندن، همه همینجا و در کنارمونن. نخوابیم تا اونها بیدار نشن.
۵. اوضاع اقتصادی جالب نیست؛ از اون بدتر اوضاع اجتماعی، و از همهی اینها بدتر اوضاع دینی. اسلام که در این سرزمین قدمت بالای هزار سال داره، امروز مرجعیتش رو از دست داده و مثل خیلی چیزهای دیگه، قربانی اهداف سیاسی شده. غمناکه که این میراث هزار و چند ساله، تو عصر ما و به دست ما و جلوی دیدگان ما داره نفسهای آخرش رو میکشه. غمناکه!
۶. تو پست قبلی که قبل عید گذاشتم، نسبت به تورم چندبارهی پیش رو و لزوم سرمایهگذاری هشدار داده بودم. این بار میخوام یه کم دقیقتر توصیه به سرمایهگذاری بکنم. تو این اوضاع گنگ و پر از ابهام، بهترین کار، داشتن سبد سرمایهگذاری متنوعه. نباید فکر کرد که تو شرایط تورمی فعلی، سرمایهگذاری تو اوراقِ بدون ریسک و سپردههای بانکی بیفایده ست. حتما و حتما باید بخشی از سبد رو به اینها اختصاص داد؛ ولی خب البته نباید از سرمایهگذاری در طلا و ارز و سهام هم غافل شد.
۷. هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستهام. احمد شاملو
۱. این روزها کار من شده است شمردن و باز شمردن روزها و سالها. این که در چه تاریخی سربازیام دوباره شروع میشود و در چه تاریخی تمام؛ در چه تاریخی فلان مبلغ پسانداز خواهم داشت و در چه تاریخی فلان چیز را خواهم خرید. چرتکه انداختنهای تاریخی و پولی، لذت زندگی را از من گرفته است؛ زندگیای که شاید اندازهی هیچیک از برنامههایم بهم فرصت ندهد.
۲. انقلابی چهل ساله که نه... نظامی چهل ساله. دستگاه حاکمیتیِ منحطشدهای که از انقلابیگریاش تنها داد و هوارهای جنجالی و شعاری برایش باقی مانده و از مغزهای گرانبهای ۵۶ و ۵۷ تهی شده است. انقلاب چهل سالگیش را ندید؛ چرا که سالها پیش از این دار و ندارش را به پای جهل و فساد ریخت و سوزاند.
۳. «من یک کلمه از آنچه تو میگویی قبول ندارم، ولی تا دم مرگ برای اینکه تو حق گفتن سخنان خود را داشته باشی، مبارزه خواهم کرد. »
از کتاب «ولتر در نامههای خود»
۴. هم جذب کردن و هم جذب شدن هنر به حساب میآن. جذابیتها تو جامعهی ما خیلی سریع ایجاد میشه و با همون سرعت هم از بین میره. خانمهای ما باید یاد بگیرن چطور تک عشقشون رو «جذب همیشگی» کنن و آقایون ما هم باید یاد بگیرن چطور «جذب همیشگی» تک عشقشون بشن.
۵. فکر میکنم حال و روز جامعه طوری شده که دیگه امر به معروف و نهی از منکر کلامی، عملاً کارکردی خلاف ماهیت خودش رو پیدا کرده و دیگه بهتره تا حد زیادی به کنار گذاشته بشه. دینداران ما باید بدونن تو شرایط فعلی، صرفاً با حسن رفتارشون میتونن تبلیغ دین بکنن و نه با کلام دینی.
۶. برای سال ۹۸، تورمی بزرگتر یا مساوی سال ۹۷ پیشبینی شده؛ پیشبینیای که با توجه به چشمانداز سیاسی و حجم وحشتناک نقدینگی، چندان دور از ذهن نیست. پیشنهاد میکنم سهم وجوه نقدتون رو حداقل، و سهم سرمایه گذاریهای غیرنقدتون رو حداکثر کنید. کمربندها رو باید محکمتر بست.
۷. ما با غمت ز شادی عالم گذشتهایم
ور بنگری ز لذت غم هم گذشته ایم
این عشق را به عهد و به پیمان نیاز نیست
چون در رهت ز عالم و آدم گذشتهایم
پژمان بختیاری
۱. محسن حججی. جوون شجاعی که احتمالا بنا به دلایل اعتقادی و اسلامی، جونش رو به سختترین شکل ممکن از دست داد. از جنبههای مختلفی میشه به این موضوع نگاه کرد. از دیدگاه خود حججی، از دیدگاه مقامات حکومتی و سیاسی، از دیدگاه خانواده و نزدیکانش و از دیدگاه مخالفین و موافقین این اتفاق در جامعه. من به شخصه فکر میکنم محسن حججی و بقیه عزیزانی که به خاطر اعتقاداتشون، از همهی هستی و دلبستگیهاشون گذشتن، روح بسیار بزرگ و آزادهای دارن؛ ولی مطمئن نیستم که این حجم از خون و ایثار، این «گوشتهای قربانی متبرک» ، ثمر خواهند داشت یا متاسفانه به هدر خواهند رفت.
۲. قرار گرفتن در موقعیت «اقلیت جامعه بودن» ، توأمان تلخی و شیرینی داره؛ تلخی تنهایی و شیرینی غرور و خاص بودن! جامعهی دیندار کشور، خصوصا در شهرهای بزرگ، در حال وارد شدن به این فاز اقلیتیه.
۳. همونطور که اکثر اقتصاددانهای کشور پیشبینی میکردن، روند افزایش نسبی قیمتها بعد از انتخابات شیب تندتری به خودش گرفته. اگر در ماههای آتی با افزایش قیمت ارز، کالا، خدمات، مسکن و... روبرو شدین خیلی هم تعجب نکنین.
۴. «زیر پوست شهر» ؛ عبارت استعاری زیبایی که حتا کلیشه شدنش هم نمیتونه از عمقش کم کنه. نصفشب، وقتی که هیاهوی شهر میخوابه، تازه فقر و فساد بیدار میشه. بدنهای تا کمر فرو رفته تو سطل زباله، روسپیهای شرففروش و معتادانِ در حال جون کندن، همه همینجا و در کنارمونن. نخوابیم تا اونها بیدار نشن.
۵. من نیز چشم از خواب خوش برمینکردم پیش از این / روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس / ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را سعدی
۱. اگر گاهی اوقات به «زنده بودنت» شک میکنی، بدون که زندهای! شک نکردن به حیات نشونهی مردنه. این روزا بدجوری ذهنم درگیر اینه که بفهمم زندهام یا نه...
۲. سیاستورزی درست، مصلحانه و نتیجهگرا در فضای استبدادی، کاری بوده که گروههای اصلاحگرای قبل از انقلاب نظیر نهضت آزادی در صدد انجامش بودن، ولی ناکام موندن. فراموش نکنیم که امروز هم همون شرایط کم و بیش برقراره. کوچکترین اشتباهی در اصلاحطلبی واقعی ممکنه به حذف کامل اون توسط دیکتاتوری اقتدارگرا منجر بشه.
۳. بخشی از خطبهی ۳۲ نهجالبلاغه از زبان حضرت امیر: «ای مردم! در روزگاری کینهتوز و پر از ناسپاسی و کفران نعمتها قرارگرفتهایم. روزگاری که نیکوکار بدکار به شمار میآید و ستمگر بر تجاوز و سرکشی خود میافزاید. نه از آنچه میدانیم بهره میگیریم و نه از آنچه نمیدانیم میپرسیم و نه از حادثه مهمی، تا بر ما فرود نیاید، میترسیم.»
۴. هم جذب کردن و هم جذب شدن هنر به حساب میآن. برخلاف تصور اکثریت بر اینکه ما ایرانیها، آقایون و خانمها، تو این زمینه خیلی هنرمندیم، اتفاقا برعکس خیلی هم بیهنریم! جذابیتها تو جامعهی ما خیلی سریع ایجاد میشه و با همون سرعت هم از بین میره. خانمهای ما باید یاد بگیرن چطور تک عشقشون رو «جذب همیشگی» بکنن و آقایون ما هم باید یاد بگیرن چطور «جذب همیشگی» تک عشقشون بشن.
۵. بدون عشق کمکم مغز من از کار میافتد / نوار قلب من بر چرخهی تکرار میافتد
شبیه آخرین برگ درختی پیر، در طوفان / که تا حالا نیافتاده ولی این بار میافتد اصغر عظیمیمهر
۱. مفاهیم زیادی تو زندگی روزمرهی ما آدما هستن که دارن روز به روز کمرنگ و کمرنگتر میشن؛ شاید اگر برگردیم به ده سال قبلمون متوجه این کم رنگیه بشیم. یکی از اون مفاهیم چیزیه به اسم "پایبندی" . پایبندی از جهاتی در نقطه مقابل بیخیالی قرار میگیره و از جهاتی دیگه در مقابل تنوعطلبی. هم بیخیالی و هم تنوعطلبی دارای گونههای مثبت و منفیای هستن. حواسمون باشه سرکوبهای متوالی پایبندی، عرصهی وجودمون رو جولانگاه بیخیالی و تنوعطلبی نکنه.
۲. ثبتنام پدیدههای نادر انسانی در انتخابات مجالس و مناصب مختلف جمهوری اسلامی از یک ضعف بنیادی خبر میده؛ و اون هم نبود تشکیلات حزبی منسجم درون نظامه. در یک نظام جمهوری واقعی، انتخابات از میان حزبهای شناسنامهدار، متشخص و آزاد صورت می گیره و شورای نگهبان صلاحیت حزبها رو بررسی میکنه، نه هر موجود دوپای ثبت نام کننده رو.
۳. یادداشت های آیت الله مرتضی مطهری - جلد ۱۰ :
«ما نباید به نام امر به معروف و نهی از منکر، در ترخیصات مردم دستدرازی کنیم و به بند کفش و دکمه لباس و موی سر و دوخت جامه مردم ایراد بگیریم.»
۴. هزاران سانتریفیوژ فدای یک تار موی آن پسربچهای که رویاهایش را زیر خروارها زباله میجوید.
۵. از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است / غرض این است و گرنه دل و جان این همه نیست حافظ
۶. بازی سیاسی اقتصادی کاهش قیمت نفت، فارغ از تمام شایعات و حدس و گمانهها، دو نتیجهی بارز داره؛ برنده شدن واردکنندگان نفت و بازنده شدن صادرکنندگان. بعضی وقتها به قدری درگیر علل کاهش قیمت نفت میشیم که یادمون میره به نتایج و راهحلها فکر کنیم.
۷. باور کنیم که وحدت شیعه و سنی فراتر از کلمات، همایشها و سخنرانیهاست. هروقت در عمل گامی برای کاهش تبعیضها برداشتیم، اون وقته که میتونیم هفتهی وحدت برگزار کنیم.
۸. موفقیت بزرگیه این که بتونیم در عرض چند سال، دلیل تعطیلی مدارس رو از "بارش سنگین برف" به "آلودگی شدید هوا" تغییر بدیم!
۹. از رفتار تمام کسانی که خودشون رو بالاتر از جماعت میدونن و به ملت دید تحقیرآمیز دارن بدم میاد؛ رفتار کسایی که به خودبرتربینی عادت کردن و دائما همهی آدما رو قضاوت میکنن.
۱۰. غیرتم آید شکایت از تو به هرکس / درد احبا نمی برم به اطبا سعدی
۱. زخم؛ پدیدهای که با دو تا ویژگی شناخته میشه. یکی این که تو لحظهی اتفاق دردناکه. دیگری هم این که به مرور زمان دردش تسکین پیدا میکنه. نکته جالب اینه که زخمها هم میتونن جسمی باشن و هم روحی. یادمون باشه نذاریم زخم بدون درمان، به سمت کم درد شدن بره. چون زخم بی درمان، هرلحظه آمادهی سر باز کردن و تحمیل درد به آدمه.
۲. جملهای خوندم از کتاب چشمه ی روشن که برام جالب بود. میگفت: " این که آدمیان از درسهای تاریخ خیلی چیز فرا نمیگیرند مهمتر از درسهایی است که تاریخ باید به ما بیاموزد " .
۳. بی تو نه زندگی خوشم، بی تو نه مردگی خوشم / سر ز غم تو چون کشم؟! بی تو به سر نمیشود مولانا
۴. دربارهی دو موضوع جنجالی این روزها خیلی کوتاه نظرمو عرض میکنم. موضوع اول ماجرای حج و منا و فاجعهی انسانی. بسه هی مرثیه سرودن، عزاداری کردن، محکوم نمودن و ستاد ویژه تشکیل دادن! واسه یه بار هم که شده تحریم حج و لاغیر. بدون هیچ کار اضافهای.
موضوع دوم هم استندآپ کمدی هایی که پاشون به چشمامون باز شده! به شخصه از طناز شیک و فاخری مثل سجاد افشاریان استقبال میکنم تا " خنداننده " ی صرفی به اسم مهران غفوریان.من شادی ذهنی رو به شادی صورتی ترجیح میدم.
۵. مردم میگن اگه کسی رو دوس داری یه مدت بذارش کنار و بهش اجازه رفتن بده؛ اگه واقعا دوستت داشته باشه میمونه باهات. اما همین مردم از اون طرف میگن اگه کسی رو دوس داری هیچوقت نذار تنها بمونه و بدون تو زندگی کردن رو یاد بگیره. مردم چیزای زیادی میگن، مخصوصا تو " فضاهای مجازی رها " که به سرعت جملهها کلیشه میشن و تکرار. بیاید زندگیمونو براساس این جملههای قالب گیری شده پیش نبریم. خودمون با فکر خودمون اطلاعات رو تجزیه و تحلیل کنیم و مسیر زندگیمون رو بسازیم. به قول مرحوم شریعتی زندگی کتابیه که اگه خودت ننویسیش، دستهای زیادی منتظرن تا برات بنویسنش.
۶. والیبالمون که تو سالهای اخیر پدیدهی جهانی بود، امسال نتیجه نگرفت. برای یک بار هم که شده قضاوت نکنیم. صبر کنیم و زمان بدیم تا دادههامون تکمیل بشه، بعد از اون کارشناسی کنیم.
۷. تاج گذاری پادشاه فصلها، پاییز، و سرخ شدن گونههای انارهای ترش و شیرین زندگی رو تبریک میگم.
۸. درکنارت تازه فهمیدم چرا در نیمه شب / رهروی در جاده هموار خوابش میبرد
دوستت دارم که آمد بر زبان خوابم گرفت / متهم اغلب پس از اقرار خوابش میبرد اصغر عظیمی مهر
۱. ماه خرداد همیشه به تلاطم معروف بوده. یاد میکنم از اول خرداد، روز بزرگداشت صدرالمتألهین، ملاصدرا، فیلسوفی که نشون داد اسلام هم در فلسفه حرفها برای گفتن داره؛ دوم خرداد، سالگرد پیروزی اصلاحات و سید خندان، محمد خاتمیِ دوست داشتنی؛ سوم خرداد سالگرد فتح خونین شهر به بهای مقدسترین خونهای این سرزمین؛ پانزدهم خرداد، روز مبارکی که عدالت علیه ظلم زمان به پا خاست؛ بیست و نهم خرداد، روزی که معلم بزرگوار، اندیشمند خوش بیان، دکتر علی شریعتی، نبودنش رو به این دنیا تحمیل کرد؛ و در نهایت سی و یکم خرداد، روزی که عالم، عارف، مبارز و هنرمند بزرگ این سرزمین، دکتر مصطفی چمران، مقام "شهادت" رو سرافراز کرد..." ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم" .
۲. امتحانات پایانترم رو پیش رو داریم. اگرچه می دونم خیلی هامون کم انرژی و بیرمق شدیم نسبت به درسها، ولی تنها کاری که از دستمون برمیاد اینه که این یک ماه رو هم به هر ضرب و زوری شده بهخوبی بگذرونیم!
۳. نترسیم از تغییرات ناگهانی و شدید تو زندگیمون! البته تغییراتی که همزمان عقل و احساس هم پشتش باشه. هر موقع دیدیم برای ادامه حیات روحی و جسمی نیاز به تغییرات اساسی داریم، شهامت و جرئتش رو هم در خودمون ارتقا بدیم و طوفانی دل به دریا بزنیم!
۴. جملهای که بهش ایمان دارم و همیشه میگم: "جلوی پایی رو که به رفتن باز شده نمیشه گرفت."
۵. آزردهدل از کوی تو رفتیم و نگفتی / کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست شهریار
۶. جملهی دیگه ای که همیشه میگم: "اگر از یک دختر حیاش رو بگیری چیز خاصی واسش باقی نمی مونه."
۷. یک پیشنهاد برای اون هایی که طبق برنامه تو زندگی حرکت می کنن؛ اگه فهمیدی از برنامهات عقب افتادی، ناامید و دلسرد نشو. به فکر یک "جنبش اصلاحی" باش. دوپینگ کن و حرکت انتحاری بزن! تنظیم کن مثلاً دو روز همه چی تعطیل و فقط جبران کارهای عقبافتاده. تصمیم بگیر شب تا صبح بیدار بمونی و به مسیر اصلی برنامهریزیت برگردی. این حرکتهای موقتی و ضربتی خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی مفیدن!
۸. هیچوقت هنر و ادبیات رو از زندگیمون حذف نکنیم. حتی در شلوغترین و بدترین روزهای زندگیمون. زندگی فقط روز و ساعت و کمیت نیست. آگه دقیقتر بشی میبینی که زندگی در اصل کیفیتشه. معنی این حرف رو کسی می فهمه که با یک ساعت مشغولیت به هنر و ادبیات تونسته فکرش رو برای بیستوچهار ساعت سرزنده و فعال نگه داره.
۹. مطمئن باشید در بالای ۹۰% موارد نخواهید توانست از طریق بحث و گفتوگو، دفعتاً نظر فردی رو تغییر بدید؛ اما این رو مطمئن باشید که با یک گفتوگوی حسابشده و قوی خواهید توانست روی مجموعهی افکارش تأثیر بذارید و در بلندمدت به تغییرات امیدوار باشید. ولی بههرحال هدفتون رو از بحث هیچوقت "تغییر فکر" طرف مقابل قرار ندید. هدفتون صرفاً این باشه که مجموعه و پکیج فکری خودتون رو عرضه و معرفی بکنید. قبول یا رد افکارتون رو به عهدهی عقل و شعور طرف مقابل بذارید.
۱۰. آری آن روز چو میرفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمیدانستم معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟ سایه
۱. تو همهی وقایع ناخوشایندی که برات اتفاق می افته، به دنبال علت و مسبب بگرد؛ اگر خودت مقصر بودی، عذاب وجدان بگیر و سعی در اصلاح ناکامی پیش اومده بکن؛ اما اگر در این ناخوشایندیِ اتفاق افتاده نقشی نداشتی، از همین بیتقصیر بودنت برای آرامش درونیت بهره ببر.
۲. حرف خیلی تکراری ایه. ولی هم چنان اعتبار و ارزش داره."به مرگ فکر کنید" . روزی خواهد اومد که خود ما، همین کسی که الآن داره این صفحه رو نگاه می کنه و متن رو می خونه، خواهیم مرد. به فکر باشیم.
۳. لعنت به همهی اون قوانین خشک و بیروح دنیا که توشون ذرهای انسانیت پیدا نمیشه.
۴. بسیار گفتیم و شنیدیم از نکات منفی و فاجعهبار سیاست روز کشورمون. حق طبیعی مون هم بود این اعتراض و انتقاد و هیچکس هم اجازه نداره کوچکترین بیاحترامیای بهمون بکنه؛ اما این بار می خوام سنتشکنی بکنم و مثبت حرف بزنم. بهشخصه کسی بودم که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نکردم، چراکه به هیچ کدوم از نامزدها اعتقاد و اعتماد نداشتم؛ اما در حال حاضر سیاستها و رفتارهای کلی دولت رو میپسندم و به همین خاطر درصدد حمایت از دولت هم هستم. سیاست خارجی موفق، ایجاد امنیت نسبی در جامعه، کندتر شدن رشد نابسامانیهای اقتصادی و آزادی بیشتر مطبوعات و رسانهها از دلایلم برای حمایت نسبی از دولته. در ضمن این نکته رو هم اضافه کنم که به نظرم این دولت آخرین تیر نظام جمهوری اسلامیه که بتونه باهاش هدف رو بزنه. اگر این دولت هم به ناکامی برسه، امیدها به قهقرا سقوط میکنه. پس دوستان عزیزِ منتقد دولت و مدافع نظام، حواستون باشه با خارج شدن از حد اعتدال، بهونه گیری الکی و مانعتراشی، امیدها رو تو دل مردم خشک نکنید.
۵. راست میگن که همهچیز اولین بارش سخته، اما دفعات بعدی عادیتر میشه. به نظر شما "دل کندن" هم از این قاعده پیروی می کنه؟
۶. امشب به قصهی دل من گوش میکنی / فردا مرا چو قصه فراموش میکنی سایه
۱. مدتیه بحث آمریکاستیزی یا مصالحه با آمریکا داغ شده. به نظرم مسئله اونقدرها هم که میگن پیچیده نیست. ما در روابطمون با سایر کشورها باید دو مسئله رو در نظر داشته باشیم؛ یکی منافع ملی و دیگری ایدئولوژی؛ بنابراین اگر در رابطه مون با کشوری مثل آمریکا، بتونیم منافع ملی مون رو تضمین کنیم و از طرفی بنیان فکری و ایدئولوژی و اعتقاداتمون رو هم حفظ کنیم، هیچگونه دلیلی برای آمریکاستیزی باقی نمی مونه. دکتر ظریف، وزیر امور خارجه کشورمون، حرف قشنگی میزد. میگفت ما ضربهها و خسارتهایی که آمریکا بهمون زده رو شاید ببخشیم ولی فراموش نمیکنیم. اگر ما روزی به آمریکا گفتیم تو جنایت کن و ما سکوت یا توجیه، اون موقع است که دست از ایدئولوژی مون کشیدیم؛ وگرنه مادامیکه ما بر اصولمون پابرجا و به فکر منافع ملی مون هم باشیم، نباید رابطه با هیچ کشوری تابو باشه.
۲. در طول تاریخ همواره یک جریان تندرو تو صحنه حضور فعال داشته. جریانی که مثل گیاهِ هرز و آفت در مسیر رشد اختلال ایجاد می کنه. بنیاسرائیل منحرف، خوارج و گروههای ترور و ارعاب و راست و چپ افراطی، همواره زنده بودند و فعال. شاید بشه گفت دلیل اصلی عقبافتادگی چند صد سالهی خاورمیانه همین مسئله افراط باشه. کاش روزی برسه که فکرها بیشتر از دهانها گشوده بشن و فریاد بزنن.
۳. در اینجا جا داره به همهی خواهران و برادران غیورمون که در این یومالله سیزده آبان با تظاهرات پرشور و بصیرمندانه شون، موجبات ذلت، فلاکت و به خاک سیاه نشستن آمریکا، شیطان بزرگ رو فراهم کردن، یک خدا قوت جانانه عرض کنیم!
۴. چقدر دردناک است دیدن این همه دورویی و تزویر. بعضی مذهبیونی که در این ایام مقدس از شرف حسین میگفتند، کنون درنهایت بیشرفی بر کسانی میتازند که هزار شبانهروز است مهر سکوت بر کامشان زده شده.
۵. آدمایی که قدرت احساسی قوی و البته در کنارش قدرت عقلی قویتر دارن استاد "دل کندن"ان. میشه گفت این نوع آدما دچار یک نوع سنگدلی خاص هستن.
۶. امروز که محتاج توام جای تو خالی ست / فردا که میآیی به سراغم نفسی نیست سایه
۱. برخلاف خیلیها که به ایرانی بودنشون افتخار میکنن، من اصلاً اینطور نیستم. هیچ دلیلی نمیبینم افتخار کنم به ایرانی بودن؛ ایرانی که بهمرور داره تبدیل میشه به سمبل و گلچین و معجونی از همهی بدیها و زشتیهای فکری و رفتاری. با سرعت سرسامآوری داریم به قهقرا می ریم. افتخار به ایرانی بودن و این حرفا همه کشکه! به من چه ربطی داره دو هزار و پونصد سال پیش تو ایران تمدن بوده؟ ارتباط ایرانی بودنِ حافظ و بوعلی و رازی با من چیه دقیقاً؟! چند صد ساله دارن سر ما رو با گذشتهمون شیره میمالن. گذشته هرچی بود گذشت. ایران امروز هم باعث افتخاره؟
۲. آهای حضرات حکومتی! بهجز حفظ نظام، کلاً برنامهی جدی دیگه ای دارین برای کشورداری؟ بهجز این "اوجب واجبات"تون کلاً برنامه دیگهای هم دارین؟ نمیخواین فکری به حال این فضاحت جنسی جامعه بکنین؟ یه نیمنگاهی به آمار گسترش ایدز از طریق روابط جنسی بندازین تا بفهمین چه خبره. برنامهای برای ریشهکن کردن فساد اقتصادی ندارین؟ نمیخواین یه کار اساسی برای حل فقر و اختلاف طبقاتی بکنین؟
اصن بیخیال! به همون حفظ نظامتون مشغول باشین که اون دنیا ازتون پرسیدن چی کار کردین بگین جمهوری اسلامی رو حفظ کردیم!
۳. تکلیف تون رو مشخص کنید! یا اینوری باشید یا اونوری. یا دیکتاتوری یا دموکراسی. جمهوری اسلامی یعنی دموکراسیِ دیکتاتوری! مگه میشه آخه؟! میدونین نتیجه این "مخلوط ناهمگن" چی میشه؟ میشه رد صلاحیتهای مسخره تو شورای نگهبان، تعطیلی دانشگاهها، تکقطبی شدن رسانههای کشور و تکصدایی کل بدنه حکومت. رأیگیری هست، ولی فقط رأی به یه سری افراد خاص. حرف و نقد رسانهای هست، ولی تو یه جهت خاص. حق اعتراض هست، ولی فقط به یه افراد و مسائل خاص.
بهقولمعروف یا روییِ روی باشین یا زنگیِ زنگ! این روش من درآوردیتون به هیچ نتیجهای نمیرسه ;)
۴. لطفاً بیاین "صاحب" فکر باشیم نه "مقلد"فکر. خودمون مسائل رو تحلیل کنیم. یه تحلیل صد در صد خطا بهمراتب بهتر از یه فکر تقلیدیه! چرا تا یه صدا از بالا میاد همه همون رو تکرار میکنیم؟! مثلاً یه نمونه خیلی بارزش آقای رئیس جمهوره. چند سال پیش یه صدا از بالا اومد که این آقا خیلی خوبه. خیلی کارش درسته. بعد کل جامعه شدن طرفدارش. حالا چند وقتیه اون صدا بالاییه میگه این آقا اولاش خوب بوده خدماتی کرده ولی الان دیگه خوب نیست! بعد حالا کل جامعه هم داره همین رو تکرار می کنه.
"ایران کوفهی تاریخ است". این جملهایه که من همیشه میگم. چرا ما باید فقط "بلندگو"ی حضرات حکومتی باشیم؟ چرا نباید خودمون صاحبفکر باشیم؟
به نظر من کسانی که چهار سال قبل، از احمدینژاد و به خاطر اون تبلیغات مثبتی که براش شده بود، حمایت کردن حتی حق یک درصد اعتراض رو ندارن. این سلب حق اعتراضشون، سوای محکومیت و گنهکاریشونه که باید به خاطرش اون دنیا جواب بدن.
چطور چهار سال پیش چشماتون رو بسته بودین و فضاحت کارهای این آقا رو نمی دیدین؟ حالا تازه که یه مقدار با حضرت آقا درگیری پیدا کرده، چشماتون باز شده؟ بهترین کار برای شما سکوته. اعتراضتون وارد نیست!
۵؛ یعنی واقعاً تموم کردن یه سری سرفصل و امتحان گیری استاد و پاس کردن اون درس توسط دانشجو، هدف دانشگاههای ماست؟ هست یا نیست؟ اگه هست که واقعاً متأسفم. اگر هم نیست، پس اینکه یه استاد میاد تو یه ساعت، صد صفحه از یه درس تخصصی رو درس میده چه معنیای میده آخه؟!
۶. این پست همهاش شد اعتراض! ولی اعتراضم منطقیه. نباید اسم تندروی روش بذارید. چون حرفام با دلیله! اگر نظر مخالف دارین دلایلتون رو بگین تا بحث کنیم.
فقط حیف که ایام امتحاناته و وقت زیادی واسه این کارا نیست!
۱. تعطیلات عید گذشت. واسه خیلیها، سریع؛ واسه بعضیها آروم؛ اما بههرحال یک فرصت تقریباً بیست روزه رو پشت سر گذاشتیم. فرصتی که میشد توش انرژی خوبی به دست بیاریم واسه ادامهی یک فصل شلوغ و سنگین. امیدوارم این انرژی رو به دست آورده باشیم.
۲. بیماری دیکتاتوری تو این کشور، داره روز به روز بیشتر علائم خودشو نشون می ده. یه نوع دیکتاتوری اسلامی.
شاید دیکتاتوری به نظر ما یه روش غلط حکومتداری باشه؛ اما می دونید، خیلیها هم هستن که موافق دیکتاتوری و مخالف دموکراسی هستن؛ که البته برای نظرشون دلایلی هم دارن. مثالهای تاریخی هم میآرن. مثلاً هیتلر که یک دیکتاتور بهتماممعنا بود تونست آلمان رو به چنان پیشرفتی برسونه که در حال حاضر پیشرفتهترین کشور دنیا باشه. الآن هم که من دارم میگم تو ایران فضا داره به سمت دیکتاتوری پیش میره، توهینی نکردم. بلکه این فقط یک توصیفه؛ و البته یک واقعیت.
ازجمله نشونه هایی که تو این ایام بهش برخوردم، دستور تعطیلی دانشگاهها تو یه بازهی دو هفتهای قبل و بعد انتخاباته. تو روزهای قبل و بعد انتخابات دانشگاهها باید خالی از دانشجو باشه. جالبه. نه؟ حالا یه بار دیگه جملهی اولم رو بخونید ببینید درست میگم یا نه.
۳. چند جملهای از دستنوشتههای شهید چمران که با خوندنشون رفتم تو یه فضای دیگه:
چه زیباست در راه معشوق، تحمل درد و رنج کردن، زیر سنگهای آسیاب حیات خرد شدن، در دریای غم فرورفتن، به خاطر حق متهم شدن و نفرین و لعنت شنیدن و از همهجا رانده و از همهکس مطرود شدن.
چه زیباست شمع شدن و سوختن و راه را روشن کردن و کفر و جهل را به مبارزه طلبیدن و هیولای ظلمت را به زانو درآوردن و وجود خود را شرط اساسی برای پیروزی نور بر ظلمت کردن.
چه زیباست مرگ را در آغوش کشیدن و به ملاقات خدا شتافتن و بر همه مظاهر وجود مسلط شدن و بر همه عالم و قوانین دنیا حکومت کردن و جبر تاریخ را به خاک کشیدن و مسیر تاریخ را دگرگون کردن و شیطان قویپنجه و سختجان را شکست دادن و زیبایی انسان را در بزرگترین تجلی تکاملی خود نشان دادن.
۴. تو سختترین شرایط هم میشه متوقف نشد و رشد کرد. فقط کافیه به خودمون مسلط باشیم و خیلی حسابشده بهترین تصمیمو بگیریم و بهترین کارو بکنیم.
۵. تصمیم گرفتم تو سال جدید حتماً بخشی از وقتم رو، ولو کوتاه، مستقلاً به معنویت اختصاص بدم... کاری که چند وقتیه فراموشش کردم و الآن دارم نتایج بدش رو میبینم.
۱. دو ماه پیش بود که تو حاشیهی دی ماه از وابستگی و علاقه م به دنیای مجازی نوشتم و گفتم که دل کندن از اون برام تقریباً غیرممکن شده؛ اما نمیدونم تو این دو ماه چه اتفاقات و تغییراتی رخ داده که باعث شده علاقه م به نت و این دنیای متن و نوشته خیلی کمرنگ بشه و جذابیت هاش پیشم رنگ ببازه. لذتِ بودن تو فضای مجازی برای من تا حالا یه سیر صعودی نزولی داشته. احساس میکنم سیر صعودی ش به آخر رسیده و الان در حال نزوله. دقت که میکنم میبینم خسته شدم از بس حرفامو "نوشتم". برای نشون دادن غم هام و گریه هام، شادی هام و خنده هام راهی نداشتم جز تغییر فونت و سایز و نگارش کلماتم...
در یک کلام دنیای مجازی با تمام زیباییها و جذابیت هاش برام کم ارزش شده...
۲. آخرین ماه سال میتونه بهمون یه انرژی مضاعف بده؛ اگر این طور فکر کنیم که این روزها، آخرین روزهاییه که فرصت داریم کارهای ناتموم سالمون رو انجام بدیم و کارنامهی امسالمون رو غنیتر کنیم.
۳. چقد لذت میبرم از صحنهای که گربه م میره کنار گل نرگس باغچهی حیاطمون و با دستش گل رو جلو میاره و بوش می کنه. عشق به زیبایی تو ذات این دنیا تزریق شده. هر وقت این صحنه رو میبینم اولین چیزی که به ذهنم میرسه این جملهی لطیفه "فتبارک الله احسن الخالقین" .
۴. "اللهم اشغل الظالمین بالظالمین". حال و روز سیاست امروز ایران در یک جمله.
۵. قبول دارید که این "شاد بودنه" که دلیل میخواد و نه "ناراحت بودن" ؟!
۶. بینهایت سپاس از همه رفقایی که فراموشم نکردن و با حرفای قشنگشون بهم انرژی دادن.
به این بی نهایت سپاس، بی نهایت معذرت رو هم اضافه میکنم بابت نبودنم. ببخشید...
۱. امروز داشتم لینکای وبلاگو نگاه میکردم که دلم گرفت. خیلیها دیگه نمینویسن. خیلیها هم علاوه بر اینکه نمینویسن، کلا هم نیستن! میدونید تو این دو سال وبلاگنویسی تونسته بودم اینجا دنیای امن و زیبایی واسه خودم بسازم. یه آلونک مجازی که بتونه پناهگاهام باشه. جایی باشه که گوشهاش حوصله شنیدن حرفامو داشته باشه.به زندگیم که نگاه میکنم،کاملا درک میکنم نقش پررنگ این فضای مجازی رو. جایی که خیلی از اخلاقها و رفتارها و افکارم در اون شکل گرفته. فاصلههایی که تو این فضا نسبت به فضای واقعی وجود داره، باعث شده بتونم با آرامش و امنیت بیشتری حرفامو بزنم. تو این فضا تونستم با کلی آدمای بامعرفت و خوشفکر آشنا بشم. خلاصه این که همهی اینها دست به دست هم داده تا من به این آلونک وابسته بشم.
خیلی وقتا شده که اونقدر دلم پر بوده که میخواستم قید همه چی رو بزنم. حتی قید این وبلاگ و فضای مجازی رو. اما باز بعد مدتی دیدم که برای دل کندن از اینجا خیلی دیر شده. من و این دنیای غیرواقعی، دیگه جزئی از هم شدیم و دیدم که واقعا محاله بریدن از اینجا.
تو اینجا خیلی آدما رو پیدا کردم که حرفمو میفهمن.درکم میکنن.اگه بخوام گریه کنم، پا به پام گریه میکنن. وقتی که میخوام بخندم، پا به پام میخندن.خلاصهش اینکه رفقا!دمتون گرم. یه عالمه ممنون از اینکه همیشه همرام بودین و فراموشم نکردین. از اون رفیقایی هم که رفتن، صمیمانه خواهش میکنم که برگردن. نبودن هرکدوم از شماها ناراحتم میکنه. امیدوارم که همیشه باشید...
۲. تو این ایام دارم یه تجربهی جدیدی می کنم تو زندگیم. یه تجربهی تلخ و سنگین که تلخیش به قدریه که تمام گذشته و حالام رو پوشونده. به قول سیاوش قمیشی "دردم از اینه که عمری خودمو نشناخته بودم" .
اتفاقاتی افتاده که مثل یه سد جلوی رفتنمو گرفته. مانع پیشرفتم شده. تمام ذهنم رو داره مثل یه خوره از بین میبره.
این روزا چقد خوب می فهمم این جمله ی حضرت امیر رو که ترک گناه از توبه آسان تر است...
۳. یه شب که برگشتم خونه دیدم گربهمون دستش شکسته و لنگ میزنه. نمیدونید چقدر ناراحت شدم. آخه من این گربه رو از خیلی آدما بیشتر دوست دارم!
وقتی نگاش میکنم که لنگان لنگان میآد و برام لوسبازی درمیآره یه عالمه غم ته دلم جمع میشه :(
۴. اگرچه از همه جا صدای نابودی و پایان و رفتن و از این جور چیزا میآد، اما یه صدای غریبی ته دلم بهم میگه بمون مرد! بمون و بساز. بمون و به رخ همه بکش بودنت رو. محکم بودنت رو...
۱. آقا یه سؤال. چرا تو حکومت جمهوری اسلامی یه رسمی باب شده که یا بدون دادگاه و محاکمه حکم صادر میکنن یا این که کسایی که محکوم شدن رو ول میکنن؟! از دستهی اول میشه آیت الله منتظری و میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی رو نام برد و از دستهی دوم قاضی مرتضوی. البته آدمای معروف دیگه ای هم تو این دسته هستنا. ولی من از شما میپرسم تا مطمئن بشم. شما از شهرام جزایری و اون رییس پلیس کرجی که آبروریزی راه انداخته بود خبر دارین؟!
البته داخل پرانتز این قسمت هم بگم که دادگاه منصور ارضی و سعید حدادیان برگزار شد و طبق عدالت علی (هه!) حکم این طور صادر شد که اولی تبرئه میشه و دومی هم پنجاه هزار تومن جریمهی نقدی!
۲. واقعاً چرا ما مردم الان به جایی رسیدیم که نه تنها برای دیگران احترام قائل نیستیم، بلکه برای خودمون هم کمترین ارزش و شخصیت رو قائل نمیشیم؟!
یارو از دو کیلومتری میدوئه تا خودشو به اتوبوس برسونه. بعد وقتی که رسید کلی میکوبونه رو در و دیوار اتوبوس که تو رو خدا نگه دار! حالا تو اتوبوسو که نگاه میکنی، میبینی ملت مث خرما تو جعبه بستهبندی شدن! یارو اول کیفشو میندازه بالا و بعد به طرز کاملاً آکروباتیکی یه دستشو میگیره به میله و با انعطاف بدنی شگفت انگیزی خودشو می کشه بالا! حالا وقتی هم که سوار شده، چنان لبخند غرورآمیزی روی لباشه که آدم حظ میکنه! آخه برادر من پنج دقیقه وایسی اتوبوس بعدی میادا! اندازه یه نخود شخصیت داشته باش آخه!
حالا ماجراهای مترو و اینا بماند دیگه!
۳. بعضی وقتا آدم بدجوری میافته تو بحران. از زمین و آسمون براش بد میباره. شکست پشت شکست. تو این مواقع تنها راه بیرون اومدن از بحران، به دست آوردن یه موفقیته. حتی یه موفقیت کوچیک. این بحرانها، چیزی نیست که بشه با حرف زدن حلشون کرد.
۴. اگر یک روز با دلبر خوری نوش / کنی تیمار صد ساله فراموش
۵. حوصله تون کشید این متن رو به خونید. داستان یک دکتر مغز و اعصاب آمریکاییه که چند روزی به کما میره.
۶. مستر پرزیدنت بعد از مصوبهی مجلس برای متوقف کردن فاز دوم یارانهها، مثل همیشه، درفشانی نمودند و ما رو از کلام گهربارشون مستفیض! ایشان فرمودند که هر وقت دولت میخواد یه پولی بذاره تو جیب ملت، یه عدهای بهانه تراشی میکنن و نمیذارن. پول مال ملت است. خاک مال ملت است.
خدایا انصافاً دیگه این یارو رو شوتش کن بیرون از صحنهی دنیا. دیگه واقعاً غیر قابل تحمل شده!
۷. یادی هم بکنیم از وبلاگ نویسی که چهار، پنج روز بعد از بازداشت، در زندان فوت می کنه. ستار بهشتی. خدایش بیامرزد.
همچنین یادی کنیم از وکیل زندانی، خانم نسرین ستوده که از ۲۵ مهرماه در اعتصاب غذای خشکه. بنا به گفتهی شوهر ایشون، خانم ستوده ۱۸ ماه در انفرادی بوده! انشاءالله خدا شر ستمکاران رو به خودشون برگردونه.
۸. جدا خسته شدم از این همه رفتوآمد. هرروز ۵،۶ ساعت از عمرم داره تو مسیر کرج - تهران صرف میشه. حالا آگه یه بارونی هم بزنه که دیگه هیچ! وامصیبتا داریم! خیابونا که ترافیک میشه افتضاح هیچ، وضع مترو و اتوبوس هم واقعاً مضحک میشه. تو یه اتوبوس معمولی یه دفعه میبینی ۷۰،۸۰ نفر سوارن!
۹. محرم هم رسید. حرف که زیاده؛ اما هر چی بگم یه جورایی تکراری میشه. فقط اینو بگم که آقاجون باور کن سینه زدن و زنجیر زدن و گریبانچاک کردن! و «سِین سِین» گفتن! ارزشی نداره، وقتی بعد از مراسم شخصیتت اصلاح نشده باشه. حالا از ما گفتن بود. تو خواهی پند گیر و خواه ملال!
۱۰. اگر حوصله داشتید ادامه مطلب رو هم بخونید. بیضرر نیست. نوشته کوتاهیه از برتولت برشت دربارهی بیسوادی سیاسی.