اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه
اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه

سرباز

سرباز که باشی، همهی آدم‌های اطرافت را در دو دسته می‌بینی. دسته‌ی اول سرباز و دسته‌ی دوم غیر سرباز؛ و مهم نیست آن سرباز، سرباز امروز باشد یا دیروز. در چشم‌های مردمان نگاه می‌کنی و پیش خود چرتکه می‌اندازی که آیا طعم گس روزهای سخت سربازی را چشیده‌اند یا نه... چند ایامی که مدام این دادگاه‌های ذهنی‌ات را برپا می‌کنی، ازآن‌پس تفاوت سرباز با دیگران را به‌راحتی درمی‌یابی. چشم‌هایی که دو سال کم‌خوابی، تحقیر، تهدید و انتظار را چشیده‌اند، بسیار متفاوت از چشم‌های آسودگان‌اند. نگاه‌هایی که دو سال به ساعت و تقویم دوخته‌شده‌اند، با نگاه‌های بی‌خیال دنیا دنیا فاصله دارند.

سربازی، متفاوت‌ترین روزهای عمرت است. تلخی سنگینی ست که شاید، و تنها شاید، به شیرینی اندکش بی‌ارزد.