اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه
اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه

شکاکان، ندانم‌گرایان / قسمت آخر

در ادامه بررسی مساله‌ی شناخت، بنا بر آن شد که در دو پست و به صورت خلاصه‌وار نتایج گرفته شده را ذکر کنیم. برای مشاهده‌ی پست اول خلاصه می‌توانید به این‌جا مراجعه کنید.


- دسته‌ی دوم در مواجهه با مساله‌ی شناخت، شکاکان و ندانم‌گرایان هستند. شاید بتوان مبدأ حرکتی شک‌ گرایی را یونان باستان و فردی به نام پیرهو دانست. از دیگر چهره‌های شک‌گرای برجسته می‌توان به دنی دیدرو و برتراند راسل اشاره نمود. این افراد بر این اعتقادند که در مقابل حقیقت نمی‌توان موضع قاطعانه‌ای گرفت و باید با دیده‌ی تردید به همه چیز نگریست.

 

- طبق یک دسته‌بندی شک را به سه گونه تقسیم کرده‌اند:

 شک قانونی: مجاز بوده و پلی برای رسیدن به حقیقت است؛ و در حکم تصفیه‌کننده باورها به کار می‌رود.

شک بیماری: هم‌چون خوره‌ای روح را می‌خورد و انسان را فلج می‌کند.

شک حرفه‌ای: خودِ شک را هدف و اعتقاد خویش می‌دانند؛ که لاادریون و ندانم‌گرایان غالباً در این دسته جای می‌گیرند.

 

- در بررسی نظرات پیرهو، به سه مورد اساسی پی بردیم که مورد تأکید او بود:

الف) نبود رابطه بین ذهن و عین

ب) خطاپذیری حس و عقل

ج) آرامش ناشی از شک گرایی

 

- الف) پیرهو معتقد بود بین ذهن (دنیای درون) و عین (دنیای بیرون) رابطه‌ای محکم وجود ندارد؛ و آنچه ما در ذهن از حقایق می‌سازیم، الزاماً خود حقایق نیستند؛ مثلاً اگر ما در ذهنمان برای آتش خاصیت حرارت قائلیم، دلیل بر آن نیست که آتش در عالم واقع هم می‌تواند حرارت ایجاد کند.

در پاسخ باید گفت که از خواص ذاتی علم، قدرت کشف آن بوده و بدیهی ست که «کشف» به «مکشوف» تعلق می‌گیرد و تا مکشوفی نباشد کشفی هم نخواهد بود. به بیان ساده‌تر بدون کمک از عالم خارج، هیچ تصور ذاتی نمی‌توان در فکر خود ایجاد کرد. پس درنتیجه ذهن و عین باهم در ارتباط‌اند.

 

- ب) خطاپذیری حس و عقل دلیل دیگری بود که پیرهو به آن اشاره کرد و از آن استدلال نمود که نمی‌توان به حقیقت رسید، نکته‌ی پنهانی که در این نظرِ پیرهو مستتر است آن است که او خود خطا را باور دارد؛ و نسبت به این مسئله که عقل و حواس دچار خطا می‌شوند هیچ شکی ندارد؛ و بدین گونه به‌طور ضمنی با حرف خود، اعتقاد خودش را نقض می‌کند. برای روشن شدن بیشتر مسئله می‌توان پیرهو را فردی دانست که ادعای نشنیدن می‌کند؛ او را صدا کرده و از او می‌پرسیم آیا مطمئنی نمی‌شنوی؟ و او می‌گوید بله نمی‌شنوم!

 

- ج) آرامش ناشی از شک گرایی نیز مورد سومی است که بنیان تفکرات پیرهو را می‌سازد. او معتقد بود با رد امکان شناخت می‌توان به آرامش رسید. در پاسخ باید گفت اولاً در اکثر انسان‌ها، شک درباره‌ی حقایق و تمام اتفاقات محیط، نه‌تنها منجر به آرامش نمی‌شود، بلکه ترس ناشی از جهل را القا می‌کند. ریشه‌ی بسیاری از ترس‌ها «ندانستن» است؛ که شک گرایی آن را تقویت می‌کند. در ثانی باید به این نکته نیز اذعان داشت که ممکن است در صورت تمرین‌های مکرر بتوان از دیدگاه‌های جزمی و علت‌ یابانه فارغ شد، اما این حالت به معنای آرامش نیست؛ بلکه به معنای بی‌تفاوتی و رخوت و سکون است. فردی که می‌داند هیچ نمی‌تواند بداند، در تصمیمات خود درباره‌ی مسائل مختلف دچار بی‌تفاوتی و انفعال می‌شود و بدین ترتیب با سلب اختیار از خود، خویشتن را به دست حوادث روزگار می‌سپارد.