ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
...إِنْ کَانَ الدّهْرُ یَذْهَبُ بِهِمْ لِمَ لَا یَرُدّهُمْ وَ إِنْ کَانَ یَرُدّهُمْ لِمَ لَا یَذْهَبُ بِهِمُ الْقَوْمُ مُضْطَرّونَ یَا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ...
..اگر دهر مردم را میبرد چرا آنها را بر نمیگرداند و اگر بر میگرداند چرا نمیبرد؟ ای برادر اهل مصر...
جلد اول اصول کافی - کتاب توحید - امام صادق (ع)
۱. شاید اولین چیزی که در این روایت توجه را به خود جلب کند، خطاب آخر جمله باشد. روایت ذکرشده، بخشی از پاسخ امام صادق به فرد مصری بیدین و لائیکی بود که امام را به بحث و چالش طلبیده و این مبارزهطلبی فکری را نیز آنچنان محترمانه انجام نداده بود. به هنگام طوافِ امام، نزد او میرود و شانه به شانهی حضرت میزند. شاید اگر امام جعفر صادق مانند اربابان مذهبی این روزگار بود، بلافاصله به گارد ویژهی خود دستور جلب و تنبیه او را میداد؛ اما امام دعوت به بحث این فرد مخالف را پذیرفته و بالاتر از اینها، او را دائماً «برادر اهل مصر» صدا میکند. شاید با توجه به همین نکتهی ریز بتوان تفاوت عمیق اسلام حقیقی و اسلام تندرو و کندرو را دریافت.
۲. روی سخن حضرت با مادیون (دهریون، ماتریالیستها) است. کسانی که تمام قوانین، جنبشها و تغییرات دنیایی را به شکل مادیِ محض بررسی میکنند و آنها را ناشی از مکانیسمها و فعلوانفعالاتی میدانند که برآمده از خود طبیعت است.
۳. امام (ع) استدلال میفرمایند که اگر دهر و طبیعت بهخودیخود حیات را از مردم میگیرد، پس چرا توانایی بازگرداندن جان به آنها را ندارد؛ و اصلاً چرا نمیتواند این فرایند «حیات - مرگ» را برعکس و متناوب اجرا کند؛ یعنی گاهی بمیراند و زنده کند؛ و گاهی زنده کند و بمیراند؛ اما چگونه از این مثال میتوان به مادی نبودن محض دنیا رسید؟
ثابت و بلا تغییر بودن قانون مرگ و حیات، حکایت از «نوشته شده بودن» این قانون دارد. بدان معنی که طبیعت قائمبهذات نیست و فرد یا جریان دیگری، از پس پردهی ظواهر و جلوههای دنیا، قوانین مشخصی را برای آن تصویب نموده و گردش فلک حول این قوانین ثابت صورت میگیرد؛ که اگر اینگونه نبود و دستی نهان گردش دهر را هدایت نمیگرد، فرایند حیات - مرگ همواره ثابت نمیبود و ممکن بود انسانها گاهی ابتدا بمیرند و سپس زنده شوند و گاهی ابتدا زنده شوند و سپس بمیرند. یکطرفه بودن این عملیات، مثالی زنده و نزدیک به ذهن برای نشان دادن حضور «قانونگذارِ» مستقل از طبیعت در این دنیاست.
۴. استقلال پروردگار از طبیعت و قوانین خلقت، به معنای جدا بودن کلی او از آنها نیست. آفریدگارِ خلقت، همواره با مخلوقات خود است؛ و درعینحال از جنس خود آنان نیست. به معنای فلسفی کلمه، جهان یکپارچه و وحدت وجودی است. از اینجا نتیجه میگیریم حتی قوانین فیزیکی و علمی حاکم بر جهان نیز با صفات خداوند وحدت دارند و چیزی جز ارادهی الهی نیستند.