اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه
اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه

حاشیه / آبان ماه ۱۳۹۱

۱. آقا یه سؤال. چرا تو حکومت جمهوری اسلامی یه رسمی باب شده که یا بدون دادگاه و محاکمه حکم صادر می‌کنن یا این که کسایی که محکوم شدن رو ول می‌کنن؟! از دسته‌ی اول میشه آیت الله منتظری و میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی رو نام برد و از دسته‌ی دوم قاضی مرتضوی. البته آدمای معروف دیگه ای هم تو این دسته هستنا. ولی من از شما می‌پرسم تا مطمئن بشم. شما از شهرام جزایری و اون رییس پلیس کرجی که آبروریزی راه انداخته بود خبر دارین؟!

البته داخل پرانتز این قسمت هم بگم که دادگاه منصور ارضی و سعید حدادیان برگزار شد و طبق عدالت علی (هه!) حکم این طور صادر شد که اولی تبرئه میشه و دومی هم پنجاه هزار تومن جریمه‌ی نقدی!

 

۲. واقعاً چرا ما مردم الان به جایی رسیدیم که نه تنها برای دیگران احترام قائل نیستیم، بلکه برای خودمون هم کمترین ارزش و شخصیت رو قائل نمی‌شیم؟!

یارو از دو کیلومتری می‌دوئه تا خودشو به اتوبوس برسونه. بعد وقتی که رسید کلی می‌کوبونه رو در و دیوار اتوبوس که تو رو خدا نگه دار! حالا تو اتوبوسو که نگاه می‌کنی، می‌بینی ملت مث خرما تو جعبه بسته‌بندی شدن! یارو اول کیفشو می‌ندازه بالا و بعد به طرز کاملاً آکروباتیکی یه دستشو می‌گیره به میله و با انعطاف بدنی شگفت انگیزی خودشو می کشه بالا! حالا وقتی هم که سوار شده، چنان لبخند غرورآمیزی روی لباشه که آدم حظ می‌کنه! آخه برادر من پنج دقیقه وایسی اتوبوس بعدی میادا! اندازه یه نخود شخصیت داشته باش آخه!

حالا ماجراهای مترو و اینا بماند دیگه!

 

۳. بعضی وقتا آدم بدجوری می‌افته تو بحران. از زمین و آسمون براش بد می‌باره. شکست پشت شکست. تو این مواقع تنها راه بیرون اومدن از بحران، به دست آوردن یه موفقیته. حتی یه موفقیت کوچیک. این بحران‌ها، چیزی نیست که بشه با حرف زدن حلشون کرد.

 

۴. اگر یک روز با دلبر خوری نوش / کنی تیمار صد ساله فراموش

 

۵. حوصله تون کشید این متن رو به خونید. داستان یک دکتر مغز و اعصاب آمریکاییه که چند روزی به کما می‌ره.

 

۶. مستر پرزیدنت بعد از مصوبه‌ی مجلس برای متوقف کردن فاز دوم یارانه‌ها، مثل همیشه، درفشانی نمودند و ما رو از کلام گهربارشون مستفیض! ایشان فرمودند که هر وقت دولت می‌خواد یه پولی بذاره تو جیب ملت، یه عده‌ای بهانه تراشی می‌کنن و نمی‌ذارن. پول مال ملت است. خاک مال ملت است.

خدایا انصافاً دیگه این یارو رو شوتش کن بیرون از صحنه‌ی دنیا. دیگه واقعاً غیر قابل تحمل شده!

 

۷. یادی هم بکنیم از وبلاگ نویسی که چهار، پنج روز بعد از بازداشت، در زندان فوت می کنه. ستار بهشتی. خدایش بیامرزد.

هم‌چنین یادی کنیم از وکیل زندانی، خانم نسرین ستوده که از ۲۵ مهرماه در اعتصاب غذای خشکه. بنا به گفته‌ی شوهر ایشون، خانم ستوده ۱۸ ماه در انفرادی بوده! ان‌شاءالله خدا شر ستمکاران رو به خودشون برگردونه.

 

۸. جدا خسته شدم از این همه رفت‌وآمد. هرروز ۵،۶ ساعت از عمرم داره تو مسیر کرج - تهران صرف می‌شه. حالا آگه یه بارونی هم بزنه که دیگه هیچ! وامصیبتا داریم! خیابونا که ترافیک میشه افتضاح هیچ، وضع مترو و اتوبوس هم واقعاً مضحک میشه. تو یه اتوبوس معمولی یه دفعه می‌بینی ۷۰،۸۰ نفر سوارن!

 

۹. محرم هم رسید. حرف که زیاده؛ اما هر چی بگم یه جورایی تکراری می‌شه. فقط اینو بگم که آقاجون باور کن سینه زدن و زنجیر زدن و گریبان‌چاک کردن! و «سِین سِین» گفتن! ارزشی نداره، وقتی بعد از مراسم شخصیتت اصلاح نشده باشه. حالا از ما گفتن بود. تو خواهی پند گیر و خواه ملال!

 

۱۰. اگر حوصله داشتید ادامه مطلب رو هم بخونید. بی‌ضرر نیست. نوشته کوتاهیه از برتولت برشت درباره‌ی بی‌سوادی سیاسی.

   بدترین بی‌سواد، بی‌سواد سیاسی است

وی کور و کر است، درک سیاسی ندارد و نمی‌داند که هزینه‌های زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند.
او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو می‌اندازد و می‌گوید که...: «از سیاست بیزار است» .
چنین آدم سبک‌مغزی نمی‌فهمد که بی‌توجهی به سیاست است که زنــان فــاحــشه و کــودکان خــیابانــی می‌سازد، قتــل و غــارت را زیاد می‌کند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت می‌افزاید...
نظرات 9 + ارسال نظر
مینا پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 17:11 http://www.nagoftehayemina.blogfa.com

سلام پسرم!!
علیرضا خوفی؟؟!!
راستش الان 3/4ساعتی هست که داشتم مطالعه میکردم تو وب!!
الانم داشتم میرفتم دیدم مطلب گذاشتی!!!
اینطور پستایی رو منم خیلی دوست دارم!!!
خودمم یه دفه گذاشته بودما!!راستی منم مطلب گذاشتم!!!

خب راجع به مطالبت:

1/فهلا ترجیح میدم اصحااااااابمو خرد نکنم سراین موضوع!!
ولی سعی میکنم بعدا که فشارم سرجاش بود دراین مورد یه چیزایی بگم!!
2/
خیلی باحال بود!!!!!!تازه بد نیست به این نکته هم اشاره بشه که مینا خانوم با این عظمت از تو اتوبوس پرت شد بیرون یه بوق خشک و خالی هم راننده اتوبوس برامون نزد!!
خب ببین علیرضا اینکه یارو خودشو میرسونه به اتوبوس واقعا یه وقتایی خیلی دیرش شده/هیچ اعتمادی هم به اتوبوس بعدی نیست!!!ولی خب واقعا خیلی وضعیت بدیه...!!

من هیچوقت این تیکه رو یادم نیمره.
با چمدونم دم مترو وایساده بودم.یه قدمم برنداشتم, یه ثانیه بعد ته مترو بودم!!یعنی منو با خودشون بردن دسته جمعی,زحمت کشیدن!!
اهههههه,یارو تو دهن من نفس میکشید.!!
حالم بد میشه اههههههههههههههههههههههههه

3/دقیقا همینطوره!!حسش میکنم!!
خب این جمله های گرانبها زا کی از یک بود؟
ویکتور علیرضا؟

4/قضیه چیه کلک؟
5/حوصله شو دارم ولی وقت نمیشه.ایشالله بعدا میخونم...!!
6/چی بگیم والا...مستر حسابی داره روسفیدمون میکنه!!
تازه زندایی من که حس سیاست گرفته بودش چندروز پیش میگفت خودتو بذار جای این مرد...میتونی کشور به این بزرگی بااین همه درد سر رو اداره کنی؟بنده خدا دیگه توان نداره,هرکی بود همین بود...!!!منکه خیلی حرصم میگیره...خب اگه از توانش برنمیومد یا تفکر سیاسی ندشات نمیومد...واسش دسته گل که نفرستادن!!تازه خود زنداییم بهش رای داده ها!!

7/بله!!عاقبت همینه....!!اعصابم خرد میشه به خدا...
8/چی بگم والا...!!تو که باز خوابگاه هستی!!!
منم زااین رفت و آمدا دارم ولی اصن شهرمون شلوغ نیست...
حسودیت بشه بهمن ماهی
ولی علیرضا خب با تاکسی برو...!

9/منم همین حرف رو دارم...البته مردم عامه کار خودشو رو میکنن!!

10/خب باشه بعدا میام میخونم!!!

یادت باشه 3تا چیز باید بیام بگم دفه بعد!!

سلام.بد نیستم.خودت خوبی؟
چقد خوب!باشه حتما میام وبت...
1.هر جور مایلی...
2.هه!نکنه تو هم مث همین آقایه پست سوار اتوبوس شده بودی
آره می دونم.ولی خود من خیلی وقتا شده که حتی امتحانم داشتم و دیر هم بوده اما همچین کاری نکردم.خیلی زشته خو.آدم وقتی دریرش شده می تونه با تاکسی بره اصن.ولی من کلا فک می کنم که عادت شده.طرف کلی وقت هم داشته داشته باشه باز همین کارو می کنه.
آره.گفام دیگه ماجراهای مترو بماند!الان جدیدا دیگه فقط موقع سوار شدن نیست که هل می دن.موقع پیاده شدن و موقع پله برقی هم هل میدن.اعصاب آدم خرد میشه خداوکیلی!

3.این جمله ها از علیرضا مترلینگ بود

4.بدون شرح
5.باشه...

6.من که خودم اصلا هیچ بحثی نمی کنم با کسایی که به مستر رای دادن و الان از شرایط ناراضی ان.حقشونه!
7.

8.نه بابا خوابگا کجا بود.این ترم خابگاه ندارم.تازه امسال واقعا حس می کنم که شلوغی بیشتر شده.هر روز دو تا دو ساعت و نیم تو راهم.تازه دو روز دز هفته هم 7:30 صبح کلاس دارم.پیر شدم تو این مسیر!
نه واقعا حسودیم میشه دیگه!
حالا مگه تاکسی بهتره؟ترافیک اتوبان تهران کرج خودش معضلیه!

9.آره.از ما فقط گفتن بود.بقیه ش دیگه به ما ربطی نداره!

10.باشه...

باشه یادم می مونه

seyyed جمعه 26 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 17:33 http://hossein72t.blogfa.com/

سلام آغا علیرضا خوبی داداش
آپت قشنگ بود
راس میگی حسین حسینا چه فایده وقتی بیرون مجلس که میان هیچ فرقی نمیکنن
با حسین از یا حسین یک نقطه کم دارد ولی با حسین بودن کجاهو یا حسین گفتن کجا

سلام آقا سید.ممنون.شما چطوری؟
تشکر.
جمله قشنگی بود.واقعا همین طوره...

سعیده شنبه 27 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 16:46 http://852321.blogsky.com/

سلام
منم از این نوشت هایی که شما الان بهش میگی حاشیه نویسی دوست دارم بعضی وقتا آدم حرفاش زیاده...
اما برای اولی فقط اینو بگم که من شنیدم تو بازداشت خانگی ان!
راست و دروغش رو نمی دونم!

سلام.
اوهوم.فک کنم اکثریت خوششون بیاد از حاشیه.
بله.اتفاقا حرف خود منم اینه که چرا باید بدون محاکمه زندانی بشن...

سماء یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 15:27 http://saamaa.persianblog.ir

۱.آقاها جواب بدن!!!چون حکومت جمهوری اسلامیه...این قانع کننده ترین جوابیه که برای خودم پیدا کردم!
2.مشکل همینه ، اول خودمون بعد بقیه...اگه هرشخص من جمله خودم اول برای خودش احترام قایل باشه اونوقته که اجازه نمیده به بقیه هم با رفتارش بی احترامی کنه.
3.خیلی خوب میتونم این قسمت رو حس کنم و بفهمم ، اما بحران ها و شکست های بزرگ آیا با یه موفقیت کوچیک جبران پذیرن؟جبران پذیر نه حداقل به نظرت امید رو برمیگردونن یا تنها دلخوشیه الکین؟
4.او در غم یار و یار از او دور/دل پر غم و غمگسار از او دور
بی ربطه میدونم!
تا پنج رو خوندم مابقی در آینده ای نه چندان دور...

1.آخه مشکل اینه که آقایون جواب نمیدن!نمی دونم.شاید دلیلش این باشه.ولی به نظر من دلیل اصلیش اینه که به عنصر عدالت تو جامعه ما خیلی توجه نمیشه.اگر شعار ما به جای حفظ نظام،حفظ عدالت بود وضعمون هم به مراتب بهتر از الان بود.

2.اوهوم.درسته.مشکل همینه که واسه خودمون شخصیت قایل نمیشیم:(
3.می دونی سماء شاید نشه بگی که حتما این موفقیت ها نتیجه بخشن اما خلاصه مث یه جرقه می مونن.به رفتارهای بعدی ما هم بستگی داره.وقتی تو اوج بحران یه موفقیت ببینیم خود به خود یه تکونی می خوریم.حالا اگه این تکونه رو دریابیم،احتمالا می تونیم از بحران دربیایم.مثلا یه کسی که افتاده تو باتلاق و داره خفه میشه،اگه ببینه هییییچ کمکی نداره شاید دیگه ناامید بشه و مرگو بپذیره.اما وقتی کوچکترین اثری از امید و موفقیت رو ببینه تلاشش برای موفقیت بیشتر میشه.مثلا اگه همین آدم در آستانه ی مرگ،از دور یه صدایی بشنوه شروع می کنه یه کاری واسه نجات خودش انجام بده.
خلاصه حرفم این که این موفقیت های مقطعی به آدم یه تکون می دن.اما قسمت اصلی ماجرا رفتار بعدی ماست.

4.اتقاقا ربطش به اینه که نقطه مقابل هم ان:)
غمگسار.کمیابه.شایدم نایابه:(

تشکر سماءبانو!

مهدیه یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:33 http://mahdieh68.blogfa.com/

سلام خوبید آقا علیرضا؟

1. چون اینجا ایران است

2.بابا الان یارو فک کرده شق القمر کرده بعدا هم میره پیش دوستاش تعریف میکنه پزشو میده!!

3. انشاالله که خدا کمکتون کنه و یه موفقیت بزرگ نصیبتون بشه

4. خدا کنه اون روز برسه

5.ببخشید وقت نداشتم بخونم

6.عوام فریبی در حد بوندس لیگا

7.خدا رحمتش کنه بنده خدا مادرش
از این خانوم وکیل اطلاعی نداشتم قضیش چیه؟

8. خدا قوت جوون .. یه کتابی یه آهنگی یه مجله ای .. من که خودم این کارو میکنم ولی واقعا آده له میشه ها

9.امان از این سین سین گفتنا امان

10.بازم ببخشید وقت نداشتم


التماس دعا

سلاااام علیکم مهدیه خانم.خوشحالمون کردین!
ممنون.بد نیستم.
1.ای کاش روزی برسه که دیگه این همه این جواب تکراری رو نشنویم...
2.بدتر از همه هم همینه.این که طرف فرق بین خوب و بد رو تشخیص نمی ده.
3.ان شاءالله همه گرفتارا رنگ موفقیت رو تو زندگیشون ببینن.
4.فقط یک روز.ما حتی به ساعت و دقیقه ش هم راضی ایم!
5.خواهش
6.نه بابا در حد لیگ آزادگان هم نیست دیگه.خیلی تابلو و تکراری شده عوام فریبی هاش!
7.خدا بیامرزه...
خانم وکیلیه که چند ساله به جرم همین تبلیغ علیه نظام و این حرفا زندانیه.18 ماه انفرادی بوده.تازه شنیدم 3 سال هم ممنوع الملاقات بوده!به خاطر همین شرایط زندان هم الان بیشتر از یه ماهه که اعتصاب غذای خشک کرده.
8.ممنون:)آره خو.اگه این چیزا هم نبود که دیگه الان فسیلمون باقی مونده بود فقط:))
9.امان:(
10.بازم خواهش:).
شدیدا محتاجیم به دعا...

سماء دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 14:42 http://saamaa.persianblog.ir

۵.برای من باز نشد چراش رو نمیدونم...
6.اصلاح میکنیم:پول مال دولت است و تنها خاک ماله ملت است!!!
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو...
7.چرا این دوتا اسم رو کنار هم آوردی؟!یعنی انتهای اسیر شدن در دست اهریمنان ستار بهشتی میشه!؟...
8.راه رو باز کنید علیرضا داره میاد...نبینم خستگیت رو مرد...
9.یه جورایی ازین ماه خوشم نمیاد که هیچ ، به بدم میاد هم رسیدم...بگذریم!
10.اگر داشتیم...کو حوصله.؟..

مراقب خوبیهات باش مرد جوون.

5.نمی دونم دلیلشو.ولی فک نکنم مشکلی داشته داشته باشه.
6.بله.البته خاک به منظور متبرک نمودن سر.!
راستی تف منم ضمیمه کن!!!
7.شاید.برداشتت خیلی جالب بود برام.نمی دونم چی بگم!
8.آب زنید راه را حین که نگار(علیرضا!) می رسد:)
9.درکت می کنم.یحتمل از ظاهرسازی ها و اداهای مردم تو این ماه بدت میاد.نمی دونم ولی امسال محرم واسه م خیلی جذاب تر از سال های پیشه.احساس می کنم به معنویت این ماه نیاز مبرمی دارم.
10.راس می گی کو حوصله!ولی متن قشنگیه.کوتاهه.خسته نمیشی!
ارادتمند سرکار!

eyesun دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 17:18 http://poshtbam.blogsky.com

dar kol bayad ino begam k zendegi ma tori ba admhaye tagirnapazir por shode k zendgi ma ham tekrari shode ast behtare hata age to metro v otobos ham bashim ye lahze b in fek konim k khodaya shokr k zendeam v b gol sohrab cheshmha ro shost bar digar negarist..........................

اوهوم!درست می گی.این جور دیگر دیدنه خیلی مفیده بعضی جاها.
البته من این حرفا رو من باب تغییر زدم.اگه مردم تغییر ناپذیر بودن نباید فرهنگ الانشون نسبت به 40 سال پیش این همه تفاوت می کرد.
در آخر هم بگم که اگرچه شکر خدا در همه حال واجب و لازمه اما این نباید باعث بشه که جلوی اعتراض ما گرفته بشه.
ممنون که خوندیم...

فرزانه چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 22:57

سلام آقا علیرضا مثل همیشه عالی بوووووووود.
1. متاسفم
2. بعضی وقت ها آدم ناچار میشه اندازه نخود شخصیت نداشته باشه. ما خونمون تقریبا نزدیک دانشگاست روزایی که8 صبح کلاس دارم وقتی اتوبوس میرسه به ایستگاه ما شلوغ شلوغه اندازه یک نفر هم جا نداره. اگه بایسته به زور و به طرزآکروباتیکی خودم را جا میدم بین افراد که به کلاسم برسم.تازه اگرم خودم را جا ندم اتوبوس بعدی که میاد ایست نمیکنه و رد میشه بعد همه افراد داخل اتوبوس یه لبخند ملیح به من می زنند و رد میشن که اتوبوس نگه نداشته. تاکسی هم مسیر خونمون نمیاد باید چی کار کرد؟؟؟؟؟؟؟؟( یه اجبار تلخ)
3. واقعا قبول دارم این حرفاتون را. یه موفقیت حتی اگه کوچیک هم باشه به آدم امید و انگیزه میده و نیرو می بخشه.
4. حالا به نظرتون خوبه اینجور بودن یابد؟؟؟؟؟؟؟؟
5. خوندمش ممنون از انتخابتون.
8.نظرم گویا بود نه؟؟( اجبار تلخ) باید یه جنبشی برای افزایش تعداد اتوبوس ها بکنیممممممممممم.
9. الهی با اومدن هر ماه محرمی که میاد دلای همه ی ما ها منقلب بشه و خودمون را اصلاح کنیم....
10. متاسفانه منم شاملشون بودم و... عالـــــــــــــــــــــــــــــــــی بود برام.
زنده باشی آقا علیرضا

سلام علیکم و رحمه الله.خوب هستین؟
ممنون.خوب که نبوده.شما لطف دارین.ولی همین خوندن ها و دلگرمی های شما و بقیه رفقاس که به آدم انگیزه باز نوشتن میده.اگر اینا نبود اصلا حوصله وبلاگ نویسی هم نبود.راسی شما نمی خواین در وبلاگتونو باز کنین دوباره؟!
1.من نیز...
2.حالا شما به اعصابتون مسلط باشین!
درسته.این که ناوگان حمل و نقل ما واقعا مشکل داره شکی توش نیست.منم نمی خوام فقط به مسافرا ایراد بگیرم.منظورم تو این قسمت کسایی بود که کلا عادت کردن به این چیزا.الان تو مترو خلوت هم که باشه هل میدن.اتوبوس پشت سر هم بیاد و جا هم داشته داشته باشه ولی باز یه عده الکی عجله می کنن.من منظورم با اینا بود نه با کسایی که واقعا مجبورن.
3.بله.همین طوره.
4.نمی دونم.فک نکردم به خوبی یا بدیش.ولی فک کنم از خواص ذاتی احساسات ما باشه.حتما تجربه کردین که بودن حتی خیلی کوتاه مدت با کسی که خیلی خیلی دوستش داریم به آدم یه احساس و انرژی ای میده که با هیچ چیز دیگه ای برابر نیست.این تجربه ها واقعا سختی های خیلی تلخ رو راحت جبران می کنن.فکر هم نمی کنم بد باشه.یه جورایی از ویژگیه های ذاتی انسانه.
5.خواهش می کنم...
8.بله کاملا
البته در ادامه بگم که:
خشونت های مترو باعث شده ما این جوری بشیم:
راننده های اتوبوس و تاکسی باعث شدن این جوری بشیم:
و بیکاری های طول مسیر باعث شده این جوری بشیم:
9.اتفاقا واسه پیشنهاد آبان ماه می خواستم در رابطه با ماه های مذهبی یه پیشنهاد بذارم که دیر شد متاسفانه.ولی اینجا میگم:
به نظرم اگه حتی از همین الان شروع کنیم و تو هر محرم و رمضان یک گناه کبیره رو ترک کنیم،بعد چند سال تونستیم 40 گناه کبیره رو بذاریم کنار.این شکلی حتی هگه کارهای خوبمون هم کم باشه ولی باز خیلی جلوییم.خیلیییی.حالا اگه خواستید من این 40 تا گناه رو بهتون بگم...
10.نفرمایید.دارید من باب تواضع این حرفو می زنید...
واقعا ممنونم از این که تو این همه شلوغی های زندگیتون وقت میذارید و اینجا رو می خونید...

فرزانه پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 15:09

سلام ممنون خداروشکر خـــــــوبم.
نه آقا علیرضا درش بسته باشه خش تره
2. منظورتون را دریافته بودم، منم حرص داشتم از این وضعیت دیگه اینجا خودم را خالی کردم.
4. آره تجربه اش را داشتم. دقیقا وقتایی که پیش مینا جون هستم...
آقا علیرضا معنی تیمار اینجا چیه؟؟؟ آخه دفعه اول که شعرتون را خوندم برای خودم این بیت را جالب معنی کردم
9. ببخشین انقد دیر نظرم را گفتم زودتر اومده بودم پیشنهادتون را خوندم و خیلی خوشم اومد ولی نرسیدم نظرم را بذارم. پیشنهادتون خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی خوبه. 40 گناه را هم که توی پست بعدیتون برامون نوشتین ممنـــــــــــــــون.
به نظرم اگه توی ماه های مذهبی در مورد دو تا از گناه ها پست بذارید خیلی خوب تر تر میشه.
من از شما ممنونم خداییش هر وقت میام وبتون انرژی می گیرم و نوشته هاتون را دوست دارم

سلام.خدا رو شکر که خوبین...
نمی دونم خودتون بهتر می دونیدولی دوس داشتیم وبلاگتونو.
راستی تولدتون هم باتاخیر مبارک!نتونستم کامنت بذارم براتون و تبریک بگم.از همینجا میگم.راستی از طرف من تولد رفیقتونم تبریک بگین!
2.بله کاملا مشخص بود حرصتون
4.چقد خوبه که شما همدیگه رو دارین!
تیمار دو تا معنی میده.یکی معنی پرستاری و دلسوزی.یکی هم معنی غم و رنج.حالا شما چه جوری برداشت کرده بودین مگه؟

9.ممنون.آره فکر خوبیه.چشم این کارو می کنم از این به بعد.البته وقت خیلی ضیقه:(

لطف دارید.دیگه شرمنده نکنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد