اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه
اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه

پیشنهاد / اسفندماه ۱۳۹۰

۱. پیشنهاد اول: ببخشید چند روزی نبودم. برای اولین بار رفته بودم جنوب، اردوی راهیان نور، هویزه، طلاییه، شلمچه.

فضای عجیبی بود که در قالب کلمات نمی‌گنجه. خودم اولش اکراه داشتم برم. ولی وقتی پام رو گذاشتم تو خاک شلمچه، جایی که بوی خون چند ده هزار شهید رو می‌شد استشمام کنی، دیگه حالم دست خودم نبود. فقط می‌تونم بگم فضای عجیبی بود. پیشنهاد می‌کنم اگه شرایطش جور شد برای یه بار هم که شده برید این جاها رو با چشم خودتون ببینید.


۲. پیشنهاد دوم: به سه تا کتاب جدید برخورد کردم که خوندنش رو خالی از لطف نمی‌دونم. البته نه تمام کتاب رو. چون خیلی وقت‌گیره.خوندن گزیده‌ای از اون‌ها رو پیشنهاد می‌کنم.


تاریخ فلسفه                                                     نویسنده: ویل دورانت


شناخت از دیدگاه علمی و از دیدگاه قرآن           نویسنده: محمدتقی جعفری


معرفت شناسی در قرآن                                   نویسنده: عبدالله جوادی آملی


۳. پیشنهاد سوم : 

نام ترانه: عروسک

خواننده: ستار

ترانه سرا: اردلان سرفراز

آهنگساز: فریبرز لاچینی

تنظیم کننده: فریبرز لاچینی

دانلود

شناخت

"شناخت" یا "معرفت شناسی" (Epistemology) ، شاخه‌ای از علوم فلسفی می‌باشد که از دیرباز مورد بحث و مجادله‌ی حکمای مختلف قرار گرفته است. اساس یک مکتب را همین مسأله‌ی شناخت می‌سازد. به عبارتی مادامی که نوع نگاه فرد به مسأله شناخت روشن نشود، رسیدن به حقیقت امری ناممکن ­­می‌نماید.

با نگاهی گذرا به نظرات و اندیشه‌های افراد و مرام‌های برجسته می‌توان چهار گروه زیر را متصور شد:

۱. افرادی که اساسا شناخت را غیرممکن می‌دانند من‌جمله سوفسطائیان.

۲. افرادی که به "ندانم گرایان" و یا "لاادریون" معروفند. این گروه اظهارنظر قطعی را مردود می شمارد. برتراند راسل از متفکران این گروه است.

۳. افرادی که مسأله شناخت را بی‌اهمیت دانسته و روی جنبه‌های عملی تفکرات فلسفی تاکید دارند. به عبارتی این گروه به "فلسفه عملی" معتقدند. جان دیویی چنین تفکری دارد.

۴. افرادی که شناخت را ممکن می‌دانند. از جمله افلاطون و ارسطو.

 

۱. ممکن نبودن شناخت

سوفسطائیان (Sophists) را باید نظریه‌پرداز اصلی این تفکر دانست. سوفیست‌های یونانی قبل از سقراط، چنین تفکری را مطرح کردند که بعدها با جواب‌های سقراط و افلاطون و ارسطو مواجه شدند.

از چهره‌های شاخص این گروه می‌توان به پروتاگوراس، گرگیاس، پیرهون، آرکسیلائوس و آنسیدموس اشاره کرد.


۲. ندانم گرایان  (Agnostics)

بین بسیاری از تفکرات این گروه و گروه اول، می‌توان اشتراکات متعددی یافت. به همین خاطر عده ای "لاادریون" را جزئی از دسته اول می‌دانند.

از چهره‌های شاخص این تفکر می‌توان به برتراند راسل، خیام، ابوالعلاءمعری، دنی دیدرو، کارنئادس، پیرهون و اسپنسر اشاره کرد.


۳. فلاسفه عملی

معتقدان به این فلسفه بر این باورند که باید مسائل معرفت‌شناسی را به کنار گذاشت و به جنبه‌های عملی پرداخت. شاید بتوان دلیل اصلی چنین تفکری را ضعف و انحطاط عمل‌گرایی در دوره‌هایی از تاریخ دانست.

ویلیام جیمز، جان دیویی، هربارت، هومز و چارلزساندرز پیرس از فیلسوفان عملی به شمار می‌روند.


۴. کسانی که شناخت را ممکن می‌دانند

بخش عمده ای از تفکرات معرفت‌شناسی را پیروان این نظریه تشکیل می دهند. بر همین اساس می‌توان تقسیم‌بندی زیر را برای این گروه قائل شد:


الف) شناخت تک مرحله‌ای

۱. شناخت حسی: اصالت دادن به حواس و علم در راه شناخت.

جان لاک، دیوید هیوم، کلودآدرین الوسیوس و کوندیاک چنین نظری دارند.


۲. شناخت عقلی: این دسته، شناخت را تنها در حیطه عقل قبول دارند.

افلاطون، دکارت، جرج برکلی و پلوتینوس قائل به این نوع شناخت‌اند.


۳. شناخت عرفانی (شهودی،دلی) : راه شناخت را مراجعه به درون از طریق تزکیه نفس می‌دانند.

برگسون، بسیاری از حکمای اسلامی (بابا افضل کاشانی،غزالی) ، قرآن، تامس رید و جوسیا رویس چنین دیدگاهی دارند.


ب) شناخت چند مرحله‌ای

بزرگ‌ترین فیلسوفان جهان در این گروه قرار می‌گیرند. آن ها شناخت را دارای مراحل مختلفی می‌دانند.

کانت، هگل، قرآن و بسیاری از فلاسفه اسلامی (ابوریحان،اخوان صفا) ، ارسطو، اسپنسر، ماتریالیسم دیالکتیک (مارکس) ، فرانسیس بیکن، مالبرانش و آوگوسینوس از برجسته‌ترین متفکران این نوع شناخت به حساب می‌آیند.


باید توجه داشت که به طور مطلق و با قطعیت نمی‌توان افراد را در این دسته‌ها محصور کرد. این دسته‌بندی بر اساس تفکر غالب و بارز چهره‌ها و مکتب‌ها صورت گرفته است. به عنوان مثال هیوم را می‌توان هم در دسته شناخت تک‌مرحله ای حسی قرار داد و هم در دسته ندانم‌گراها؛ و یا به طور مثال می‌توان بسیاری از طرفداران ماتریالیسم دیالکتیک را طرفدار فلسفه عملی نیز به شمار آورد. بنابراین در طول بحث به این موضوع دید نسبی توجه داشته باشید.

در ادامه به بررسی تک تک این تفکرات خواهیم‌ پرداخت. در آخر از همه‌ی دوستانی که انتقاد و یا پیشنهادی نسبت به این دسته‌بندی دارند تقاضا می‌کنم راهنمایی بفرمایند.

حاشیه / اسفندماه ۱۳۹۰

۱. فردا به امید خدا عازم مشهدم. اگرچه چند روزی خدمتتون نیستم اما کنار بارگاه امام غریب به یادتون هستم.


۲. دیروز تو دانشگاه مناظره‌ی علی مطهری و مهرداد بذرپاش بود. جاتون خالی؛ خیلی چسبید! متن مناظره‌شون رو تو پیوندهای روزانه قرار دادم. خوندنش خالی از لطف نیست؛ اگرچه خبرگزاری‌ها بعضی حرف‌های مطهری رو، مخصوصا اون قسمت‌هایی که درباره رهبری بود، منتشر نکردن!


۳. ایام، ایام انتخاباته. مثل همیشه اولین سوال اینه که آیا باید رای داد یا نه؟ خودم هنوز به یه نتیجه قطعی نرسیدم. اما کفه‌ی ترازوی عقلم بیشتر به سمت رای ندادن سنگینی می‌کنه. وقتی می‌بینم این همه سخت‌گیری و تدابیر امنیتی (نمونه اش همین قطعی ایمیل‌ها) وجود داره و تندروها هرگز خاموش نمی‌شن و از همه مهم‌تر این که اوضاع رو به بهبود نیست، کاملا ناامید می‌شم.اما از طرف دیگه علی مطهری رو خیلی دوست دارم. نمی‌دونم! اما اینو مطمئنم که اگه بخوام رای بدم حتما به علی مطهری رای می‌دم. عماد افروغ هم که نیومده! اما اگه می‌اومد به اونم رای می دادم! البته این نظر شخصی منه ها! انتظار ندارم کسی نظر منو قبول داشته باشه. 


۴. دیروز به یه نکته خیلی اساسی و مهم پی بردم. فهمیدم که اصلی‌ترین تفاوت گروه‌ها و چهره‌های مختلف سیاسی کشور، "مطلق ونسبی نگاه کردن" شونه. بعضی‌ها دوست دارن همه چی رو صفر و یکی ببینن. اونا کلا به رنگی به اسم خاکستری اعتقاد ندارن. به محض این که یه شخصیتی یه رفتار اشتباه داشته باشه، کلا سیاهش می‌کنن. یا مثلا اگه یه آدمی رو (البته اون آدمه فرشته ست ها! آخه عصمت کامل داره!) از نگاه خودشون در اوج بدونن اصلا حاضر نیستن قبول کنن که این بنده خدا هم نقاط سیاهی داره! آخه یکی نیست که بهشون بگه عزیزان من، خاکستری از سفید و مشکی خوش‌رنگ تره!