اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه
اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه

شناخت

"شناخت" یا "معرفت شناسی" (Epistemology) ، شاخه‌ای از علوم فلسفی می‌باشد که از دیرباز مورد بحث و مجادله‌ی حکمای مختلف قرار گرفته است. اساس یک مکتب را همین مسأله‌ی شناخت می‌سازد. به عبارتی مادامی که نوع نگاه فرد به مسأله شناخت روشن نشود، رسیدن به حقیقت امری ناممکن ­­می‌نماید.

با نگاهی گذرا به نظرات و اندیشه‌های افراد و مرام‌های برجسته می‌توان چهار گروه زیر را متصور شد:

۱. افرادی که اساسا شناخت را غیرممکن می‌دانند من‌جمله سوفسطائیان.

۲. افرادی که به "ندانم گرایان" و یا "لاادریون" معروفند. این گروه اظهارنظر قطعی را مردود می شمارد. برتراند راسل از متفکران این گروه است.

۳. افرادی که مسأله شناخت را بی‌اهمیت دانسته و روی جنبه‌های عملی تفکرات فلسفی تاکید دارند. به عبارتی این گروه به "فلسفه عملی" معتقدند. جان دیویی چنین تفکری دارد.

۴. افرادی که شناخت را ممکن می‌دانند. از جمله افلاطون و ارسطو.

 

۱. ممکن نبودن شناخت

سوفسطائیان (Sophists) را باید نظریه‌پرداز اصلی این تفکر دانست. سوفیست‌های یونانی قبل از سقراط، چنین تفکری را مطرح کردند که بعدها با جواب‌های سقراط و افلاطون و ارسطو مواجه شدند.

از چهره‌های شاخص این گروه می‌توان به پروتاگوراس، گرگیاس، پیرهون، آرکسیلائوس و آنسیدموس اشاره کرد.


۲. ندانم گرایان  (Agnostics)

بین بسیاری از تفکرات این گروه و گروه اول، می‌توان اشتراکات متعددی یافت. به همین خاطر عده ای "لاادریون" را جزئی از دسته اول می‌دانند.

از چهره‌های شاخص این تفکر می‌توان به برتراند راسل، خیام، ابوالعلاءمعری، دنی دیدرو، کارنئادس، پیرهون و اسپنسر اشاره کرد.


۳. فلاسفه عملی

معتقدان به این فلسفه بر این باورند که باید مسائل معرفت‌شناسی را به کنار گذاشت و به جنبه‌های عملی پرداخت. شاید بتوان دلیل اصلی چنین تفکری را ضعف و انحطاط عمل‌گرایی در دوره‌هایی از تاریخ دانست.

ویلیام جیمز، جان دیویی، هربارت، هومز و چارلزساندرز پیرس از فیلسوفان عملی به شمار می‌روند.


۴. کسانی که شناخت را ممکن می‌دانند

بخش عمده ای از تفکرات معرفت‌شناسی را پیروان این نظریه تشکیل می دهند. بر همین اساس می‌توان تقسیم‌بندی زیر را برای این گروه قائل شد:


الف) شناخت تک مرحله‌ای

۱. شناخت حسی: اصالت دادن به حواس و علم در راه شناخت.

جان لاک، دیوید هیوم، کلودآدرین الوسیوس و کوندیاک چنین نظری دارند.


۲. شناخت عقلی: این دسته، شناخت را تنها در حیطه عقل قبول دارند.

افلاطون، دکارت، جرج برکلی و پلوتینوس قائل به این نوع شناخت‌اند.


۳. شناخت عرفانی (شهودی،دلی) : راه شناخت را مراجعه به درون از طریق تزکیه نفس می‌دانند.

برگسون، بسیاری از حکمای اسلامی (بابا افضل کاشانی،غزالی) ، قرآن، تامس رید و جوسیا رویس چنین دیدگاهی دارند.


ب) شناخت چند مرحله‌ای

بزرگ‌ترین فیلسوفان جهان در این گروه قرار می‌گیرند. آن ها شناخت را دارای مراحل مختلفی می‌دانند.

کانت، هگل، قرآن و بسیاری از فلاسفه اسلامی (ابوریحان،اخوان صفا) ، ارسطو، اسپنسر، ماتریالیسم دیالکتیک (مارکس) ، فرانسیس بیکن، مالبرانش و آوگوسینوس از برجسته‌ترین متفکران این نوع شناخت به حساب می‌آیند.


باید توجه داشت که به طور مطلق و با قطعیت نمی‌توان افراد را در این دسته‌ها محصور کرد. این دسته‌بندی بر اساس تفکر غالب و بارز چهره‌ها و مکتب‌ها صورت گرفته است. به عنوان مثال هیوم را می‌توان هم در دسته شناخت تک‌مرحله ای حسی قرار داد و هم در دسته ندانم‌گراها؛ و یا به طور مثال می‌توان بسیاری از طرفداران ماتریالیسم دیالکتیک را طرفدار فلسفه عملی نیز به شمار آورد. بنابراین در طول بحث به این موضوع دید نسبی توجه داشته باشید.

در ادامه به بررسی تک تک این تفکرات خواهیم‌ پرداخت. در آخر از همه‌ی دوستانی که انتقاد و یا پیشنهادی نسبت به این دسته‌بندی دارند تقاضا می‌کنم راهنمایی بفرمایند.

نظرات 8 + ارسال نظر
نازنین پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 22:36 http://zekipedia.net/

سلام

خیلی بحثاتون تخصصیه ... من زیاد علاقه ب اینجور بحث ها ندارم و مطمینن مخاطب عام هم نخواهند داشت!

سلام عرض کردیم نازنین خانم!
اون قدرها هم تخصصی نیست!موضوعش خاصه ولی محتواش خیلی خاص نیست.
از این ها گذشته من دنبال رسیدن به یه نتیجه گیری مطمئنم و نه جذب مخاطب...

نازنین جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 http://zekipedia.net/

خب اخه به تنهایی دنبال نتیجه گیری هستین یا ب نظر دیگران هم نیاز دارین ؟!

اگه تنهایی میخواین نتیجه گیری کنین ک خیلی هم خوبه ....

ب هر حال من نظرمو گفتم ..شایدم چرت گفتم نمیدونم

حتما به نظر دیگران هم نیاز دارم.آخر همه پست هام هم می گم که لطفا راهنمایی کنید.
اما چیزی که هست اینه که برای رسیدن به یه نتیجه گیری خوب باید از Base! شروع کرد.و متاسفانه این چیزای اساسی خیلی مخاطب نداره.ولی به هر حال من تا جایی که خودم بتونم می رم دنبال حقیقت و سعی می کنم از نظرات بقیه هم استفاده کنم.
نظرت مثل همیشه خوب بوده.همین که رک حرفت رو می زنی خیلی باارزشه...

سوگند شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 http://khaneye-azadii.blogfa.com


من عاشق فلسفه أم علیرضا . شاید باورت نشه
خودم یه کتابی خریدم به نام دنیای سوفی ، خیلی جالبه
آغازه فلسفه رو با یه داستان توضیح داده
ولی این چیزا که نوشتی رو حقیقتا نمیفهمم

واقعا علم زیباییه فلسفه.ولی حیف که اکثرا خوششون نمیاد برن سراغش.

من که چیزی نگفتم فعلا!من فقط یه دسته بندی کردم انواع نظریات درباره شناختن یک حقیقت رو.گفتم که بعضی ها می گن شناخت غیر ممکنه و اصلا نمیشه هیچ چیزی رو شناخت.بعضی ها می گن نمیشه قطعی اظهار نظر کرد.یه سری می گن اصلا این که بشناسی چیزی رو یا نشناسیش اهمیتی نداره.مهم عمله.یه دسته هم هستن که می گن میشه حقیقت رو شناخت.

سلمان شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 13:48 http://www.sinesl.blogfa.com/

تو بحث به دنبال چی هستی؟یعنی سوال اساسی ات چیه؟
مطالب بعدیت رو هماهنگ کن تا هماهنگ مطلب بفرستم.

احسنت!بهترین سوال رو پرسیدی.
من فعلا بحث خاصی نکردم.من اول می خوام خود "شناختن" رو بررسی کنم بعد از اون برم سراغ شناخت چیزای مختلف.مثل شناخت خدا و دنیا.اینا در اصل یک مقدمه ست برای رسیدن به موضوعات اصلی تر.اگه الان دسته بندی دیگه ای رو در نظر داری بگو تا درموردش صحبت کنیم.

سلمان شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 22:40

به نظرم شما در سرفصل هر بحثی سوال اساسی رو مطرح کنید؟ بعد هر بار جواب هایی که صاحب نظرا دادندو نقد دیگران رو بر او ن جواب بیارید و از رفقا بخواهید که اگر حرفی دارند بزنند.
این گروههایی که شما مطرح کردید و دسته بندی تون تا حدی برای آشنایی اولیه خوبه ولی طرح بحث اگر اون جوری که گفتم باشه برای رفقا نظر دادن خیلی راحت تره!
به نظر میرسه سوال اساسی در باب شناخت این است که آیا برای انسان شناخت واقع یا به عبارت فلسفی موجود خارجی ممکن است یا نه؟
شما اگر هر گروه با استدلالاشون در هر پستی بیارید از رفقا تحقیق و نقد بخواهید خیلی بهتره.
البته این نظر من هست.
اگر دوست داشتی یک بار امتحان کن.

ممنون از پیشنهادات...
تصمیمم همینه که تو هر زیرشاخه ای که آوردم نظرات افراد برجسته صاحب اون فکر رو بگم.به همین خاطره که الان هم یه خلاصه ای گذاشتم تا دوستان بدونن در آینده درمورد چه فکر و کدام متفکران صحبت می کنیم.تو پست بعدی هم احتمالا می رم سراغ دسته اول و دوم.
من آخر پست هم گفته بودم که حالا تک تک این ها رو بررسی می کنم.
سوال ها درباره شناخت هم تو هر دسته ای که گفتم خودشونو نشون می دن.مثلا این سوالی که گفتید یکی از سوالاست.
اگر رفقا وقت بذارن می تونه خیلی بحث های خوبی باشه...

سماء چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:25 http://saamaa.persianblog.ir

سلام بر تو پسر...
چطورایی علیرضا؟
من خوبم...
و اما بحثی که مطرح کردی...
بسیار خوب و کامل و مختصر بود...
الان تو با بیان این بحث به صورت مختصر و در پستهایه قبلی کاملتر کردنش داری شناخت چند مرحله ای انجام میدی!(دیدی چه خوب فهمیدم!
فکر میکنم اکثرا" ندانم گرایانن امروز.
ازینکه پستات کامل و بی نقصن خیلی خوشحالم و اینکه جایی برایه اظهار نظر خواننده جز تحسین نمیمونه و ممنونم ازین اطلاعات و عقایدی که به من منتقلشون میکنی علیرضا.
منتظر ادامهء بحث هستم.

سلاااااام علیکم سما خانم...
شکر خدا که خوبی.منم ای!بدک نیستم!
این فقط یه مقدمه بود.حالا تو پست های بعدی مفصل درباره هر شاخه اش صحبت می کنم.
منظورت پست های "بعدی" بود دیگه؟!
آفریییییین!البته دنیای شناخت های چند مرحله ای این قدر گسترده است که مغز آدم سوت می کشه!
خیلی ها ندانم گران.کافیه یه سرچ تو اینترنت بکنی تا ببینی که چه جمعیت زیادی از شخصیت های برجسته ندانم گرا هستن!ولی ندانم گرایی اصلا خوب نیست!انگار آدم تو یه برزخه.حالا سر جاش مفصل حرف می زنیم...
من که خیلی کوچک تر از اینایی ام که تو گفتی.ولی به هر حال ممنون...

نازنین چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 http://zekipedia.net/

من فلسفه دوست داشتم ..اما اینقدر با ریاضیات سر و کله زدم که اون حس فلسفه دوستیم از بین رفته ...
یکم بیشتر راجع ب این مسایل توضیح بده
تو ک تنبل نبودی برادر من .

من هم همچین وضعی رو داشتم.ولی سر و کله زدن زیادی با ریاضی و فیزیک باعث شد تا برای تنوع هم که شده در کنار رشته ام این جور چیزا هم بخونم.
تنبل؟هنوزم نیستم!!!ای به چشم.فقط یه کم مهلت بده
این بحث هایی که می خوام بکنم درباره اهمیت و شکل شناختنه واقعیت هاست که منشاء ایجاد مکتب های مختلف بوده.یکی می گه شما اصلا نمی تونی هیچی رو بشناسی.حتی بدیهی ترین چیزا رو.بعضی ها هم مخالف این حرفن.یه سری هم هستن که کلا میگن تو یه چیزی رو بشناسی یا نشناسی اهمیتی نداره.مهم کاربردشه.مثلا می گن مهم نیست که خدایی وجود داشته باشه یا نه.مهم اینه که آیا قبول داشتن خدا کاربرد عملی هم داره یا نه.اگه مفید بود که پس می گیم خدا باشه.اگه هم مفید نباشه حذفش می کنیم.
این بود خلاصه ای بر خلاصه اولیه!

سیدحسن چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 17:45

چرا قران را کنار نام کانت و... و بعد از اونا اوردی قران جامع تر از این حرفهاست. پاکش کن برادر فیلسوف


خوش اومدی اخوی...
ما کجا و فلسفه کجا!من خودم رو هیچی نمی بینم در برابر عظمت فلسفه!
داداش یه سوال!من گفتم کانت بالاتر از قرآنه؟من ندیدم همچین حرفی زده باشم.من فقط یه دسته بندی کردم و می خوام به نوبت بررسی کنم.
فک نمی کنم تقدم و تاخر و کنار هم بودن اون ها تو لیست بتونه حقانیتشون رو ثابت کنه.اگر بتونی بهم نشون بدی که لیست بازی چیزی رو ثابت می کنه چشم.احذف که نه ولی اصلاحش می کنم...
در ضمن بنده احترام خاصی برای آقای کانت قائل هستم.چرا که زحمات زیادی برای علم فلسفه کشیدن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد