اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه
اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه

ماشین‌سواری

یادم است در آن سال‌های دور، بیش از همه‌ی بازی‌های کودکانه، ماشین‌بازی برایم جذاب‌تر بود. ماشین اسباب‌بازی کوچکی برمی‌داشتم و آن را در نوارها و حاشیه‌های دور فرش می‌راندم و با تمام وجودم لذت می‌بردم.

از آن روزها خیلی گذشته؛ اما من تغییری نکرده‌ام. هم‌چنان عشقم داشتن ماشین است؛ اما نه برای ماشین‌بازی! و نه حتی برای لذت بردن از مدل و رنگ آن. که برای آزادی! دلم می‌خواهد ماشین کوچکی داشته باشم و شب و روزم را با رفاقت او سر کنم. نه زمین می‌خواهم و نه آسمان. نه عشق می‌خواهم و نه تنفر. نه ثروت می‌خواهم و نه فقر. و نه فلسفه می‌خواهم و نه هندسه. فقط یک ماشین می‌خواهم که سوارش بشوم، درهایش را قفل کنم، صدای ضبط را بلند کنم و بروم. مهم نیست به کجا. فقط بروم؛ از این شهر... از حافظه‌ها... از تنهایی‌ها... تنهایی شلوغی‌های شهر برایم طاقت‌فرسا شده است. دلم می‌خواهد باکی پر از بنزین کنم و به میهمانی خودم بروم.

کشته شدن کلنل محمدتقی خان پسیان - قسمت دوم

۷. پس از عزل قوام، دولت مرکزی، خودِ پسیان را به عنوان والی خراسان انتخاب کرد. محمدتقی‌خان پس از تثبیت حکم‌رانی خود بر خراسان، با دستی بازتر از قبل دست به اصلاحات زده و با توقیف اموال مشکوک، از جمله بسیاری از اموال قوام و متولیان آستان قدس، به رفع قحطی‌ها و مشکلات خراسان پرداخت. کاری که چندان راحت نیز نبود و او را وادار به چهار بار استعفا کرد؛ که البته با موافقت دولت ضیاء روبرو نشد.

از بخت بد، قوام که در زندان بود، تنها پس از سه ماه حبس و با فرمان احمدشاه قاجار به پست نخست‌وزیری انتخاب شد؛ و همین موضوع باعث زنده شدن کشمکش قبلی میان او و کلنل گردید. قوام دستور برکناری کلنل را صادر و فرد جدیدی را به عنوان والی خراسان انتخاب کرد؛ فرمانی که به مذاق پسیان خوش نیامد و باعث قیام و خودمختاری‌اش نسبت به دولت مرکزی شد. نکته‌ی جالب آن‌که کلنل خود را مطیع اوامر شاه دانسته و اعلام کرد که فرمان‌های دولت قوام بنا بر اغراض شخصی نخست‌وزیر بوده و قابل‌قبول نیست.

این تمرد کلنل از فرمان دولت مرکزی، باعث بسیج والیان شهرهای مجاور و ایلات و قبیله‌های خراسان و سایر مناطق علیه او شد. تحرکاتی که مستقیما توسط دولت قوام‌السلطنه، که تمام توانش را برای درگیری‌های قبیله‌ای و سقوط پسیان جزم کرده بود، رهبری می‌شد.

شاید بتوان جنجال‌برانگیزترین اقدام کلنل پسیان را در طی عمر کوتاهش همین تصمیم او مبنی بر شورش علیه دولت مرکزی دانست. مناقشات فراوانی در این‌باره نسبت به نیت او صورت گرفته است. عده‌ای این تصمیم را ناشی از قدرت طلبی این فرمانده‌ی بلندپرواز می‌دانند و عده ای دیگر آن را ناشی از ظلم و فساد ستیزی او. به‌هر‌حال اگرچه نمی‌توان حکم قطعی صادر کرد، اما می‌توان گفت ادله تاریخی بیشتر بر نظر دسته ی دوم دلالت می‌کنند.


۸. کلنل نیز در نقطه‌ی مقابل، تمام اقدامات نظامی لازم برای مقابله با شورش‌های منطقه‌ای و دولتی علیه ولایت خودخوانده‌اش را به کار بست. از‌جمله آن که تمام وسایل نقلیه‌ی مشهد را برای کارکردهای نظامی ضبط کرد و اطلاعیه‌ی استخدام ژاندارمری را صادر نمود. هم‌چنین تلاش‌هایی را نیز برای به خدمت‌گیری بعضی از قبایل انجام داد که تنها بخش کمی از آن‌ها موفقیت‌آمیز بود. از طرف دیگر، فشارهای اقتصادی زیادی نیز بر گردن ولایت تحریم‌شده‌ی پسیان بود که بحران را بیش از پیش بر او و ولایتش سخت می‌کرد.

گویی این قانون نانوشته‌ی تاریخ است. هیچ‌یک از حکام مرکزی، استقلال‌طلبی زیرمجموعه‌های خود را نمی‌پسندند و حاضر به پاسخ‌گویی به آن‌ها نیستند. تحریم و فشار و تفرقه و آشوب و جنگ، سرنوشت محتوم استقلال‌طلبان است.

 

۹. بحران‌های موجود بر سر راه کلنل پسیان، با ورود رضاخان، که وزیر جنگ وقت و سردار سپه بود، به اوج خود رسید؛ بدین‌گونه که او، سپاهی هزارنفری از قزاق‌ها را برای برکناری پسیان از حکمرانی خراسان به منطقه اعزام نمود تا بدین‌گونه خیال خود را از بابت رقیبی نظامی و تا حدی نزدیک به سید ضیاءالدینِ معزول راحت نماید. درگیری نیروهای پسیان در جبهه‌های محتلف باعث پراکندگی و عدم تمرکز قوای وی گردید. امری که سرانجام باعث کشته شدن او در درگیری با کردهای قوچانی شد.

در تاریخ آمده است که محمدتقی خان تا آخرین فشنگ خود جنگید و سرانجام در محاصره‌ی محالفانش و در تاریخ نهم مهرماه سال ۱۳۰۰ خورشیدی به قتل رسید و سرش از تنش جدا شد. شاعران بزرگی نظیر عارف قزوینی و ایرج‌میرزا در رثای او شعرها و مرثیه‌هایی سروده‌اند و میهن‌پرستی و شجاعتش را تحسین کرده‌اند.

در نهایت این سردار جوان و سخت‌کوش، در باغ نادری مشهد و طی مراسمی باشکوه به خاک سپرده شد.

شاید بتوان مهم‌ترین درسی که می‌توان از تاریخ گرفت را، درس نگرفتن مردم از تاریخ دانست!


۱۰. جملاتی از این سردار پرآوازه:

- من ایران و ایرانی را نه فقط دوست داشته بلکه پرستش می‌کنم... . مرا اگر بکشند قطرات خونم کلمه ایران را ترسیم خواهد نمود و اگر بسوزانند، خاکسترم نام وطن را تشکیل خواهد داد. قدمی بر خلاف رضای خدا و صلاح مملکت برنداشتم... . به تصدیق دوست و دشمن عفت و شرافت سربازی را همیشه محفوظ داشته‌ام. آنچه کرده‌ام مطابق حکم بوده و از قضا احکام هم به حق صادر می‌شده است و گمان ندارم در تاریخ ایران و مخصوصا در تاریخ مشروطیت چنین نظم و ترتیبی به ظهور و بروز رسیده باشد. من اولین کسی هستم که حساب وجوه دریافتی ایام تصدی خود را به میل و رضای خاطر خود پس داده و از بودجه مصوبه ایالتی فقط آن مقدار به خرج آوردم که استحقاقش را داشتم... .

حالا خواهید گفت چرا باز به حزن مى پردازم . ولى غم تنها موافق ذوق من نیست بلکه موافق ذوق تمام اهل شرق است . تسلى ما در گریه است . درحقیقت گریه بزرگترین فرح قلبى ماست و آنچه گریه نیاورد ارزش ندارد.

به مردم نگفته و نمى گویند که براى هفتاد و چند نفر چرا آن قشون چندین هزار نفرى تجهیز شد به پیروان ساده دل و بى آلایش او تفهیم نکردند که یزید و سایر اعراب بنى امیه از ترس قرابت نزدیک حسین بن على با ایرانیان و امکان کومک ایرانیان به او باشتاب آغاز پیکار کردند و آن ننگ ابدى را براى خاندان خود به یادگار گذاشتند این جنگ پیکار حق با باطل بود . یزید و عوامل و انصارش که از بانیان اولیه استعمارند تصور می‌کردند با کشتن فرزند على بن ابیطالب علیه السلام بر مراد خود استوار خواهند شد . بر عکس امروز هزار و چند صد سال از آن واقعه ناگوار مى گذرد و هنوز که هنوز است نام او که در راه حق و آزادى شهید شد ورد زبانها است آن مرد فداکار مى‌خواست درس شهادت اخلاق تقوى پرهیزکارى درستى و وطن پرستى و راه و روش گرفتن حق را به مردم بیاموزد.



+ روش ما در بررسی موضوعات تاریخی، به این صورت است که ابتدا به ذکر خودِ وقایع تاریخی از منابع می‌پردازیم و در انتهای هر مورد، برداشتی تحلیلی از آن را ارائه می‌دهیم. برخی منابع مورداستفاده در ذکر وقایع تاریخی این مطلب عبارت‌اند از موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، وبلاگ دکتر محمدهادی موذن جامی و نیز سازمان آموزش و پرورش استان خراسان.


کشته شدن کلنل محمدتقی خان پسیان - قسمت اول

۱. کلنل (Colonel = سرهنگ) محمدتقی خان پسیان، از نظامیان اواخر دوره‌ی قاجار و متولد تبریز بود که عمر کوتاه سی‌ساله‌اش در نهم مهرماه سال ۱۳۰۰ و در شهر قوچان به پایان رسید.

محمدتقی در دوره‌ای دیده به جهان گشود که شاید بتوان آن را دروازه‌ی ورود ایران به تاریخ نوینش فرض کرد.

 

۲. دوران کودکی و نوجوانی او ابتدا صرف تحصیلات ابتدایی و سپس تحصیلات نظامی شد. جالب آن که بسیاری از افراد خاندان او نظامی بودند و خود محمدتقی نیز به‌سرعت به پیشرفت‌های نظامی رسید و در سن ۲۱ سالگی به درجه‌ی سروانی نائل گردید.

استعداد نظامی ذاتی او و نیز آموزه‌های خانوادگیِ خاندان آزاده و مشروطه‌خواهش، از زمینه‌سازهای اصلی موفقیت‌های بسیار زود او بود.

 

۳. اولین ماموریت‌های نظامی و انتظامی او، به تامین امنیت راه‌های همدان و نیز پاک‌سازی بروجرد از اشرار برمی‌گردد؛ که لیاقت و جان فشانی‌های این جوان نظامی شجاع، باعث ارتقای او به درجه‌ی سرگردی در سن ۲۳ سالگی شد.

شاید بتوان شروع مقتدرانه و بسیار موفق این نظامی جوان و جویای نام را آغاز زندگی پر تلاطمِ نظامی و ملی او دانست.

 

۴. پس از پیچیدن آوازه‌ی محمدتقی‌خان در غرب کشور، او را به سِمت فرماندهی گردان همدان منصوب کردند، که از قضا با آغاز جنگ جهانی اول و حمله‌ی قوای روس به ایران همزمان شده بود. پسیان با استعداد نظامی قوی و نیز شجاعت بی مثالش توانست علیرغم امکانات حداقلی، ارتش روسیه را در حمله‌ی «مصلا» شکست داده و آن‌ها را خلع سلاح کند؛ که البته به علت عدم پشتیبانی های لازم و پراکنده شدن لشکریانش، پس از حدود سه سال درگیری‌های منطقه ای و کشوری، مجبور به کناره‌گیری از فرماندهی قوا و عزیمت به کشور آلمان (دشمن روس‌ها) شد.

پسیان با وجود سن کم، به آن درجه از پختگی رسیده بود که پس از جنگندگی‌های فراوانش، بتواند در لحظه، بهترین تصمیم را گرفته و جنگ مستقیم با دشمن و مشکلات را موقتا کنار بگذارد.



۵. محمدتقی خان در آلمان نیز از امور نظامی دست نکشید و با جذب شدن به سمت نیروی هوایی این کشور، با ۳۳ پرواز و در سن ۲۷ سالگی لقب نخستین خلبان ایرانی را از آن خود کرد؛ در روزگاری که هنوز اتوموبیل نیز جز تعداد اندکی در ایران وجود نداشت.

پسیان از حضورش در این کشور پیشرفته‌ی دنیا حداکثر استفاده را برده و به یادگیری ریاضیات پیشرفته و موسیقی نیز مشغول شد. حضور دو و نیم ساله‌ی او در آلمان، در اواخر سال ۱۲۸۸ به پایان رسید و او به علل مختلفی از جمله مشکلات جسمی و مالی به تهران بازگشت.

در زندگی بسیاری از بزرگان، ردپایی از توانایی‌ها و گرایشات مختلف را می‌توان دید؛ که حاکی از لزوم چندبعدی بودن فرد، برای بزرگ‌ترین پیشرفت‌هاست.

 

۶. محمدتقی خان پس از بازگشت به ایران، از سوی دولت به عنوان فرماندهی ژاندارمری خراسان، که تحت والی‌گری قوام‌السلطنه بود، انتخاب شده و به درجه‌ی سرهنگی (کلنل) ارتقا می‌یابد. پیگیری‌های مجّدانه‌ی کلنل برای رفع قحطی‌ها و مشکلات عدیده‌ی خراسان و نیز مبارزاتش با فسادهای اقتصادی بزرگان این منطقه، به‌تدریج باعث ایجاد کدورت میان او و قوام گردید؛ که در نهایت پس از کودتای سال ۱۲۹۹ رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی علیه دولت وقت، کلنل به فرمان دولت مرکزیِ سید ضیاء، قوام را دستگیر و او را به تهران انتقال می‌دهد. دستگیری‌ای که تنها بخشی از بازداشت‌های بسیار گسترده‌ی دولت ضیاء بود.

محمدتقی خان در دوره‌ای که می‌توانست با کوله‌باری از تجربه و دانش و احترام اطرافیان، زندگی آسوده و مرفهی را برای خود تدارک ببیند، مردانه به دل سیل مشکلات میهنش زد. تصمیمی که در نهایت جانش را نیز از او گرفت.

 

سرباز

سرباز که باشی، همهی آدم‌های اطرافت را در دو دسته می‌بینی. دسته‌ی اول سرباز و دسته‌ی دوم غیر سرباز؛ و مهم نیست آن سرباز، سرباز امروز باشد یا دیروز. در چشم‌های مردمان نگاه می‌کنی و پیش خود چرتکه می‌اندازی که آیا طعم گس روزهای سخت سربازی را چشیده‌اند یا نه... چند ایامی که مدام این دادگاه‌های ذهنی‌ات را برپا می‌کنی، ازآن‌پس تفاوت سرباز با دیگران را به‌راحتی درمی‌یابی. چشم‌هایی که دو سال کم‌خوابی، تحقیر، تهدید و انتظار را چشیده‌اند، بسیار متفاوت از چشم‌های آسودگان‌اند. نگاه‌هایی که دو سال به ساعت و تقویم دوخته‌شده‌اند، با نگاه‌های بی‌خیال دنیا دنیا فاصله دارند.

سربازی، متفاوت‌ترین روزهای عمرت است. تلخی سنگینی ست که شاید، و تنها شاید، به شیرینی اندکش بی‌ارزد.

 

مقدمه‌ای بر فلسفه

فلسفه‌بان، شاخه‌ای از این وب‌سایت است که با تمرکز بر نظریات اندیشمندان حوزه فلسفه، سعی در معرفی، نقد و بررسی آن‌ها دارد. در ابتدای کار، به موضوع شناخت پرداخته شد و آراء سوفسطائیانِ منکر شناخت و نیز بعضی از باورهای شکاکان و ندانم گرایان موردتوجه قرار گرفت. حال با کمی فاصله گرفتن از موضوع شناخت، به معرفی مختصری از خود فلسفه و زیرشاخه‌های آن می‌پردازیم. سپس در بخش‌های بعدی، نظریات فلاسفه بزرگ را در هریک از این زیرشاخه‌ها بررسی کرده و با دیدی انتقادی با آن‌ها روبرو می‌شویم. از مهم‌ترین فیلسوفانی که  به افکار آن‌ها خواهیم پرداخت، می‌توان به افلاطون، ارسطو، بیکن، اسپینوزا، ولتر، کانت، شوپنهاور، اسپنسر، نیچه، برگسون، کروچه، راسل، سانتایانا، ویلیام جیمز و جان دیوئی اشاره کرد.

فلسفه را مادر علوم می‌دانند. چراکه جهت دهنده‌ی علوم مختلف بوده و در حالت کاربردی، حوزه‌ی استفاده از دستاوردهای علوم را بیان می‌کند. به بیانی دیگر می‌توان گفت علم، می‌سازد و فلسفه مدیریت می‌کند. علم عینی است و فلسفه ذهنی. علم درباره‌ی واقعیت‌ها و مشخصات پدیده‌ها صحبت می‌کند و فلسفه درباره‌ی حقیقت‌ها و ارزش‌ها و مطلوبیت‌ها. به‌طور مثال علم در شاخه‌ی اقتصادِ خود، به ما قوانین اقتصادی را می‌گوید و فلسفه، این قوانین را در جهت ارزشی کردن جامعه به کار می‌گیرد.

فلسفه در حالت کلی پنج زیرشاخه را شامل می‌شود. البته دسته‌بندی‌های مختلفی از آن صورت داده‌اند که مهم‌ترین و کلی‌ترین آن‌ها، همین طبقه‌بندی زیر است؛ که عبارت است از:

الف) سیاست = تشکیلات ایدئال و مطلوب ساختارهای آن

ب) اخلاق = رفتار مطلوب و خیر و شر و حکمت عملی

ج) زیبایی‌شناسی (علم الجمال) = فلسفه‌ی هنر و زیبایی و شکل مطلوب آن

د) متافیزیک (الهیات، روان‌شناسی، شناخت‌شناسی و...) = کشف حقیقت نهان کلیه‌ی اشیا و پدیده‌ها

ه) منطق = روش مطلوبِ اندیشیدن.

باید توجه داشت این اجزای مورداشاره منفک از هم نیستند و برای هر نظریه‌ی جامعی، همه‌ی این زیرشاخه‌ها حول محور بنیادی آن نظریه شکل می‌گیرند؛ بنابراین باید به این پیوستگی مفاهیم، در طول بحث توجه داشت.

 


+ در بخش بعدی به معرفی مختصری از زندگی افلاطون و ارسطو می‌پردازیم.

++ در متن فوق از کتاب تاریخ فلسفه نوشته‌ی ویل دورانت بهره‌هایی گرفته شده است.

 

با احادیث / قسمت سوم

 ...إِنْ کَانَ الدّهْرُ یَذْهَبُ بِهِمْ لِمَ لَا یَرُدّهُمْ وَ إِنْ کَانَ یَرُدّهُمْ لِمَ لَا یَذْهَبُ بِهِمُ الْقَوْمُ مُضْطَرّونَ یَا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ...

..اگر دهر مردم را می‌برد چرا آن‌ها را بر نمی‌گرداند و اگر بر می‌گرداند چرا نمی‌برد؟ ای برادر اهل مصر...

جلد اول اصول کافی - کتاب توحید - امام صادق (ع)


۱. شاید اولین چیزی که در این روایت توجه را به خود جلب کند، خطاب آخر جمله باشد. روایت ذکرشده، بخشی از پاسخ امام صادق به فرد مصری بی‌دین و لائیکی بود که امام را به بحث و چالش طلبیده و این مبارزه‌طلبی فکری را نیز آن‌چنان محترمانه انجام نداده بود. به هنگام طوافِ امام، نزد او می‌رود و شانه به شانه‌ی حضرت می‌زند. شاید اگر امام جعفر صادق مانند اربابان مذهبی این روزگار بود، بلافاصله به گارد ویژه‌ی خود دستور جلب و تنبیه او را می‌داد؛ اما امام دعوت به بحث این فرد مخالف را پذیرفته و بالاتر از این‌ها، او را دائماً «برادر اهل مصر» صدا می‌کند. شاید با توجه به همین نکته‌ی ریز بتوان تفاوت عمیق اسلام حقیقی و اسلام تندرو و کندرو را دریافت.

 

۲. روی سخن حضرت با مادیون (دهریون، ماتریالیست‌ها) است. کسانی که تمام قوانین، جنبش‌ها و تغییرات دنیایی را به شکل مادیِ محض بررسی می‌کنند و آن‌ها را ناشی از مکانیسم‌ها و فعل‌وانفعالاتی می‌دانند که برآمده از خود طبیعت است.

 

۳. امام (ع) استدلال می‌فرمایند که اگر دهر و طبیعت به‌خودی‌خود حیات را از مردم می‌گیرد، پس چرا توانایی بازگرداندن جان به آن‌ها را ندارد؛ و اصلاً چرا نمی‌تواند این فرایند «حیات - مرگ» را برعکس و متناوب اجرا کند؛ یعنی گاهی بمیراند و زنده کند؛ و گاهی زنده کند و بمیراند؛ اما چگونه از این مثال می‌توان به مادی نبودن محض دنیا رسید؟

ثابت و بلا تغییر بودن قانون مرگ و حیات، حکایت از «نوشته شده بودن» این قانون دارد. بدان معنی که طبیعت قائم‌به‌ذات نیست و فرد یا جریان دیگری، از پس پرده‌ی ظواهر و جلوه‌های دنیا، قوانین مشخصی را برای آن تصویب نموده و گردش فلک حول این قوانین ثابت صورت می‌گیرد؛ که اگر این‌گونه نبود و دستی نهان گردش دهر را هدایت نمی‌گرد، فرایند حیات - مرگ همواره ثابت نمی‌بود و ممکن بود انسان‌ها گاهی ابتدا بمیرند و سپس زنده شوند و گاهی ابتدا زنده شوند و سپس بمیرند. یک‌طرفه بودن این عملیات، مثالی زنده و نزدیک به ذهن برای نشان دادن حضور «قانون‌گذارِ» مستقل از طبیعت در این دنیاست.

 

۴. استقلال پروردگار از طبیعت و قوانین خلقت، به معنای جدا بودن کلی او از آن‌ها نیست. آفریدگارِ خلقت، همواره با مخلوقات خود است؛ و درعین‌حال از جنس خود آنان نیست. به معنای فلسفی کلمه، جهان یکپارچه و وحدت وجودی است. از اینجا نتیجه می‌گیریم حتی قوانین فیزیکی و علمی حاکم بر جهان نیز با صفات خداوند وحدت دارند و چیزی جز اراده‌ی الهی نیستند.

 

غزل شماره‌ی ۴۳۹ حافظ

در راستای تکمیل مباحث دل‌نشین علوم انسانی، تصمیم گرفتم بخش جدیدی به نام «غزل‌بان» رو به وب‌سایت اضافه کنم. در این بخش اشعاری رو از پنج زیرشاخه ذکر، و برداشت و تفسیر مختصری از اون‌ها رو هم بیان می‌کنم. این پنج زیرشاخه عبارتند از غزل های: عطار، مولانا، سعدی، حافظ و پست مدرن. این توضیح رو هم اضافه کنم که غزل‌های پست مدرن، غزل‌هایی هستند که از نظر سبک و سیاق ادبی مشابه غزل‌های کلاسیک سروده می‌شن و از نظر محتوایی و مفاهیم و کلمات، کاملا امروزی‌اند. از شاخص ترین غزل‌سراهای پست مدرن کشورمون می‌تونیم به علیرضا آذر، حسین جنتی، مهدی فرجی، حسین زحمتکش، اصغر عظیمی‌مهر، مرحوم نجمه زارع، سید مهدی موسوی و امید صباغ‌نو اشاره کنیم.

با این مقدمه به سراغ اولین غزل انتخابی از حافظ می‌رم.


دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدیکز عکس روی او شب هجران سر آمدی
تعبیر رفت یار سفرکرده می‌رسدای کاج هر چه زودتر از در درآمدی
ذکرش به خیر ساقی فرخنده فال منکز در مدام با قدح و ساغر آمدی
خوش بودی ار به خواب بدیدی دیار خویشتا یاد صحبتش سوی ما رهبر آمدی
فیض ازل به زور و زر ار آمدی به دستآب خضر نصیبه اسکندر آمدی
آن عهد یاد باد که از بام و در مراهر دم پیام یار و خط دلبر آمدی
کی یافتی رقیب تو چندین مجال ظلممظلومی ار شبی به در داور آمدی
خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشقدریادلی بجوی دلیری سرآمدی
آن کو تو را به سنگ دلی کرد رهنمونای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی
گر دیگری به شیوه حافظ زدی رقممقبول طبع شاه هنرپرور آمدی









۱حافظ در خواب ماه‌رویی را می‌بیند و با همین تصویرِ در خواب، شب هجران و دوری به پایان می‌رسد و این ماه‌رو چه معشوقه‌ی بلندمرتبه‌ای است که حتی با تصویرش در خواب، تاریکی به پایان می‌رسد.

 

۲کاج = کاش

پس از دیدن روی معشوق در خواب و تمام شدن تاریکی شب، حافظ اندکی از یارش می‌گوید و به سفرکرده بودن او اشاره می‌کند. بی‌تابی و لحظه‌شماری برای آمدن یار، این بیت را این‌چنین امیدوارانه کرده است.

 

۳ذکر = یاد / فرخنده فال = خجسته / قدح= پیمانه‌ی شراب (در اصطلاح عرفا، وقت را گویند.) / ساغر = جام شراب / ساقی = شراب دار، پیاله گردان (در اصطلاح صوفیه، فیض رسانندگان و ترغیب‌کنندگان را گویند که به کشف رموز و بیان حقایق دل عارفان می‌پردازند.)

این بیت می‌تواند در ادامه‌ی دو بیت قبلی باشد و این منظور را برساند که یار سفرکرده‌ی حافظ، ساقی او بود که بدو حیات و جنب‌وجوش می‌بخشید؛ و چه‌بسا این ساقیِ سفرکرده، چیزی از جنس عشق یا ایمان بوده باشد که حافظ دل‌تنگ آن است.

 

۴خوش بودی = خوب می‌شد / رهبر آمدی = راهنمایی می‌کرد

شاعر که دستش از یار کوتاه و دل‌تنگ آن سفرکرده است، از خواب یاری می‌جوید و آرزو می‌کند معشوق خواب سرزمین خود را ببیند و او نیز دل‌تنگ شود و از سفر بازگردد. همیشه «خواب» نقشی زیبا و دل‌نشین در افکار و اشعار عاشقان داشته است.

 

۵ازل = زمان بی‌آغاز

لطف و توجه معشوق ازلی چیزی نیست که با ثروت و قدرت به دست آید؛ و اربابان پول و مقام چون اسکندر، هرگز نخواهند توانست صرفاً با «گنجینه و چکمه» به ماندگاری درخشان در تاریخ برسند.

 

۶خط = نامه، دستخط

در این بیت حافظ با دلگیری از روزگاری یاد می‌کند که دلبرش هرلحظه از او خبر می‌گرفت و برایش نامه می‌فرستاد؛ اما همان‌طور که در ابیات دیگر مشاهده می‌کنیم، محبوب سفرمی کند و از دلدار خود بی‌خبر می‌شود.

 

۷یافتی = می‌یافت / رقیب = محافظ، مراقب / داور = قاضی

شاعر در این بیت به دل مظلوم خود که از ظلم‌های رقیب خون شده اشاره می‌کند و کار او را به خداوند عادل واگذار می‌نماید.

 

۸عشق چنان ذوقی در دل انسان ایجاد می‌کند که عظمت آن برای هرکسی قابل‌درک نیست. باید با کسی از عشق سخن گفت که طعم تلخی و شیرینی آن را چشیده باشد و دلیرانه مصائب را به جان خریده و دریادل شده باشد.

 

۹در راه «دریادل» و «جاودانه» شدن، انسان‌ها و  اندیشه‌های مختلفی سعی در راهنمایی انسان دارند. حافظ هشدار می‌دهد که باید از تمام معلمینِ سرکوب‌کننده‌ی دل و احساس و شهود پرهیز نمود.

 

۱۰رقم زدن = مرقوم داشتن، کنایه از شعر سرودن

درنهایت حافظ بیت آخر را با ستایش از شعر خود به پایان می‌رساند و می‌گوید هرکسی دیگری نیز مانند حافظ شعر بگوید، اثرش مقبول شاه هنرشناس می‌افتد.

 


+ تفسیر فوق از شعر حافظ، تفسیر شخص ی بنده است و ممکن است با مقصود اصلی حافظ متفاوت باشد؛ چرا که از نگاهی دیگر به غزل می‌توان گمان برد به آن که حافظ این شعر را برای حاکم قبلی شیراز سروده است؛ اما ویژگی اصلی شعر حافظ، قابلیت آن برای تفسیر به رای می‌باشد. بنابراین ما هم از این قابلیت حداکثر استفاده را بردیم.

++ فایل صوتی این غزل با صدای دکتر موسوی گرمارودی


پیشنهاد / اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۵

۱. کوانتومی و مجزا فکر کنیم. خودمون رو عادت بدیم که برای هر اتفاق و پدیده‌ای که اطرافمون وجود داره و رخ می‌ده، سیستم امتیازبندی تعبیه کنیم و متناسب با شدت خوبی و بدیش، بهش مثبت و منفی بدیم. این‌جوری تجزیه و تحلیل خیلی مسائل برامون راحت‌تر می‌شه. مثلاً اگر شخصیت وارسته ای سیگار کشید، برای فکر متعالی و زبان شیرین و تاثیرگذاری عمیقش بر مردم، صد امتیاز مثبت قائل شیم و برای سیگار کشیدنش یک امتیاز منفی؛ و سپس برآیند بگیریم و بررسی کنیم که آیا این فرد یا اتفاق، درمجموع مفیده یا مضر.


۲. دیدن مستند «۳۷ روز، دکتر بختیار» و ساخته‌ی شبکه‌ی من و تو رو به همه‌ی آزاداندیشان تاریخی پیشنهاد می کنم.


۳. کتاب «قیام و انقلاب مهدی» نوشته‌ی آیت‌الله مرتضی مطهری، می‌تونه مسائل مربوط به ویژگی‌های قیام امام عصر و هم‌چنین اصل شهادت رو به خوبی تبیین کنه. چند عبارت زیبای کتاب رو در ادامه نقل می کنم.

- اصل «انتظار فرج» از یک اصل کلی اسلامی و قرآنی دیگر استنتاج می‌شود و آن اصل «حرمت یأس  از روح‌الله» است.

- قیام مهدی موعود (عج) آخرین حلقه از مجموع حلقات مبارزه حق و باطل است که از آغاز جهان برپا بوده است.

- نه، هیچ وقت خون شهید هدر نمی‌رود، خون شهید به زمین نمی‌ریزد. خون شهید هر قطره‌اش تبدیل به صدها قطره و هزارها قطره، بلکه به دریایی از خون می‌گردد و در پیکر اجتماع وارد می‌شود.


۴. سایت «کتابناک» سایتیه که توش می‌تونین pdf بسیاری از کتاب‌ها و مجلات رو پیدا کنین. البته لازم به ذکره این سایت تلاشش رو برای حفظ حق نشر و قانون کپی‌رایت کرده؛ اما هم‌چنان در بعضی موارد دچار اشکالاتی هم هست.


۵. نام ترانه: لیلی

خواننده: امیر عظیمی

ترانه سرا: علی‌رضا آذر

آهنگساز: امیر عظیمی

تنظیم کننده: امیر عظیمی

دانلود آهنگ لیلی


مشترک موردنظر

از رفتنش خیلی نگذشته بود. هنوز بوی عطرش رو می‌شد هرجای خونه استشمام کرد. دلخور بودم ازش. تمام روز خط موبایلم اشغال بود. «مشترک موردنظر در دسترس نمی‌باشد» .

مشترک؛ راستی از مشترک شدنمون هم خیلی نگذشته بود. پارسال همین موقع‌ها بود که دلو به دریا زدم و گفتم باید مشترک موردنظر رو در دسترسم بیارم!

اون شب ماه بلندتر از همیشه به نظر می‌رسید. نشستنش رو تخت پادشاهی آسمون واقعن با شکوه بود. کلی محافظ دور و برش وایستاده بودن و حسابی هواشو داشتن؛ ولی نمی‌دونم چرا یه حسی تو دلم می‌گفت این ماه هم مثل همه‌ی ما تنهاست و داره تنهایی عمیقشو با این خیمه شب بازیا قایم می‌کنه. می‌خواد فراموش کنه اومدن صبحو. دلش نمی‌خواد باور کنه تنها شدنشو.

شنیدم گرگ‌ها روزا خودشونو نشون نمی‌دن. زندگی‌شون تازه با غروب خورشید شروع می‌شه. راستشو بخواین دلم واس این حیوون مظلوم می‌سوزه. نمی‌دونم اولین بار کی بود که‌ این گرگ مهربون رو نشوند به جای همه‌ی زشتی‌ها و از اون روز شد نماد بذی. ولی من که قبول نمی‌کنم! یادمه اون خیلی سال پیشا که بچه بودم، واس اولین بار یه گرگ رو از نزدیک دیدم! سرد بود، خیلی سرد. دست بابا رو گرفته بودم و داشتم پا به پاش از باغ سیبمون برمی‌گشتم سمت خونه‌ی کاه‌گلی روستایی‌مون. پاییز که می‌شد سرمای ده همه رو فراری می‌داد. ولی خب سیب‌های سرخ باغ، تازه تو این فصل رنگارنگ می‌رسیدن. مجبور بودیم چند روزی رو تو ده بمونیم تا بتونیم سیب‌ها رو بچینیم. یادمه کوچه‌های گِلی از همیشه تنگ‌تر و تاریک‌تر شده بودن. صدای زوزه‌ی اون گرگ بالای تپه نفسمو بند آورده بود. دست بابا رو محکم چسبیده بودم و می‌گفتم بابا جون! تو رو خدا بیا فرار کنیم! ولی بابا، بی‌خیال وایستاده بود و زل زده بود به آقا گرگه! آرامشش عصبانیم می‌کرد. اون شب انقدر ترسیده بودم که خاطره‌ی دیدن گرگ هنوز که هنوزه بعد این‌همه سال خیلی واضح تو ذهنم مونده. من گریه می‌کردم و جیغ می‌زدم از ترس؛ ولی بابا آروم بود. دستمو محکم گرفته بود. بغلم کرد. کلاه بزرگمو کشید بالاتر تا چشمامو راحت‌تر ببینه. اشکامو پاک کرد و گفت گرگ که ترس نداره بابا جون! اتفاقاً گرگ خیلی هم مهربونه. نگاش کن بالای اون تپه وایستاده و داره با مهتاب خانم درد دل می‌کنه. نمی‌فهمیدم حرفاشو. جرئت نداشتم طولانی نگاه کنم گرگی رو که سرش رو به سمت اون ماه بلند گرفته بود و داشت براش زوزه می‌کشید. نگاهمو دزدیدم.

صبح هوا گرم‌تر شده بود. دیشبو به‌زحمت با فکر گرگ و حرفای بابا تونسته بودم به صبح برسونم. کوچه‌ها مهربون تر شده بودن. چشممو تا جایی که می‌تونستم دواندم اون دور دورا. نه گرگ مونده بود و نه ماه.

«مشترک موردنظر در دسترس نمی‌باشد». گوشی موبایلو پرت کردم اون ور. هیچ‌وقت نشده بود تا این وقت شب برنگرده خونه. پالتومو پوشیدم و کلاه بزرگمو سر کردم و زدم بیرون. همه‌ی خیابونای بزرگ شهر رو زیر و رو کردم. نبود! ماه تو آسمون نبود! کلاهمو پایین‌تر کشیدم که کسی چشمای پاییزیمو نبینه. خیابونای بزرگ شهر همه تنگ و تاریک شده بودن. دلم سیب سرخ می‌خواست. یه گاز من، یه گاز اون!


دانلود فایل صوتی متن


شکاکان، ندانم‌گرایان / قسمت آخر

در ادامه بررسی مساله‌ی شناخت، بنا بر آن شد که در دو پست و به صورت خلاصه‌وار نتایج گرفته شده را ذکر کنیم. برای مشاهده‌ی پست اول خلاصه می‌توانید به این‌جا مراجعه کنید.


- دسته‌ی دوم در مواجهه با مساله‌ی شناخت، شکاکان و ندانم‌گرایان هستند. شاید بتوان مبدأ حرکتی شک‌ گرایی را یونان باستان و فردی به نام پیرهو دانست. از دیگر چهره‌های شک‌گرای برجسته می‌توان به دنی دیدرو و برتراند راسل اشاره نمود. این افراد بر این اعتقادند که در مقابل حقیقت نمی‌توان موضع قاطعانه‌ای گرفت و باید با دیده‌ی تردید به همه چیز نگریست.

 

- طبق یک دسته‌بندی شک را به سه گونه تقسیم کرده‌اند:

 شک قانونی: مجاز بوده و پلی برای رسیدن به حقیقت است؛ و در حکم تصفیه‌کننده باورها به کار می‌رود.

شک بیماری: هم‌چون خوره‌ای روح را می‌خورد و انسان را فلج می‌کند.

شک حرفه‌ای: خودِ شک را هدف و اعتقاد خویش می‌دانند؛ که لاادریون و ندانم‌گرایان غالباً در این دسته جای می‌گیرند.

 

- در بررسی نظرات پیرهو، به سه مورد اساسی پی بردیم که مورد تأکید او بود:

الف) نبود رابطه بین ذهن و عین

ب) خطاپذیری حس و عقل

ج) آرامش ناشی از شک گرایی

 

- الف) پیرهو معتقد بود بین ذهن (دنیای درون) و عین (دنیای بیرون) رابطه‌ای محکم وجود ندارد؛ و آنچه ما در ذهن از حقایق می‌سازیم، الزاماً خود حقایق نیستند؛ مثلاً اگر ما در ذهنمان برای آتش خاصیت حرارت قائلیم، دلیل بر آن نیست که آتش در عالم واقع هم می‌تواند حرارت ایجاد کند.

در پاسخ باید گفت که از خواص ذاتی علم، قدرت کشف آن بوده و بدیهی ست که «کشف» به «مکشوف» تعلق می‌گیرد و تا مکشوفی نباشد کشفی هم نخواهد بود. به بیان ساده‌تر بدون کمک از عالم خارج، هیچ تصور ذاتی نمی‌توان در فکر خود ایجاد کرد. پس درنتیجه ذهن و عین باهم در ارتباط‌اند.

 

- ب) خطاپذیری حس و عقل دلیل دیگری بود که پیرهو به آن اشاره کرد و از آن استدلال نمود که نمی‌توان به حقیقت رسید، نکته‌ی پنهانی که در این نظرِ پیرهو مستتر است آن است که او خود خطا را باور دارد؛ و نسبت به این مسئله که عقل و حواس دچار خطا می‌شوند هیچ شکی ندارد؛ و بدین گونه به‌طور ضمنی با حرف خود، اعتقاد خودش را نقض می‌کند. برای روشن شدن بیشتر مسئله می‌توان پیرهو را فردی دانست که ادعای نشنیدن می‌کند؛ او را صدا کرده و از او می‌پرسیم آیا مطمئنی نمی‌شنوی؟ و او می‌گوید بله نمی‌شنوم!

 

- ج) آرامش ناشی از شک گرایی نیز مورد سومی است که بنیان تفکرات پیرهو را می‌سازد. او معتقد بود با رد امکان شناخت می‌توان به آرامش رسید. در پاسخ باید گفت اولاً در اکثر انسان‌ها، شک درباره‌ی حقایق و تمام اتفاقات محیط، نه‌تنها منجر به آرامش نمی‌شود، بلکه ترس ناشی از جهل را القا می‌کند. ریشه‌ی بسیاری از ترس‌ها «ندانستن» است؛ که شک گرایی آن را تقویت می‌کند. در ثانی باید به این نکته نیز اذعان داشت که ممکن است در صورت تمرین‌های مکرر بتوان از دیدگاه‌های جزمی و علت‌ یابانه فارغ شد، اما این حالت به معنای آرامش نیست؛ بلکه به معنای بی‌تفاوتی و رخوت و سکون است. فردی که می‌داند هیچ نمی‌تواند بداند، در تصمیمات خود درباره‌ی مسائل مختلف دچار بی‌تفاوتی و انفعال می‌شود و بدین ترتیب با سلب اختیار از خود، خویشتن را به دست حوادث روزگار می‌سپارد.

 

امضای پیمان سه جانبه میان انگلستان، شوروی و ایران

نهم بهمن ماه ۱۳۲۰ هجری خورشیدی - ۷۴ سال پیش

۱. در خلال جنگ جهانی دوم (آغاز. ۱۳۱۸) و با بلوک‌بندی طرفین درگیر جنگ به متحدین (به رهبری آلمانِ نازی) و متفقین، ایران علی‌رغم تمایلات سیاسی و دیپلماتیک پنهانی که به آلمان و متحدین نشان می‌داد، در جنگ اعلام بی‌طرفی کرد. موضعی که چندان از طرف متفقین و به خصوص شوروی که در همسایگی شمالی ایران قرار داشت، جدی گرفته نشد و سرانجام ارتش متفقین در شهریورماه ۱۳۲۰ ایران را اشغال کرد. حمله‌ی شوروی از شمال و شرق و نیز حمله‌ی انگلستان از جنوب و غرب سبب فروپاشی سریع ارتش ایران و استعفای رضاشاه شد.
درخت نوپای پیشرفت که طی حکومت رضاشاه پر و بال گرفته بود، با اشغال کشور توسط مهاجمین غارتگر رو به زوال گذاشت.

۲. پیش از آغاز حمله‌ی متفقین، گزارشات ارتش به شخص رضاشاه بیان می‌دارد که آمادگی لازم برای دفاع از مرزها از نظر نفرات و امکانات مهیا نیست. این گزارش چندان به مذاق شاه خوش نمی‌آید و او تدارکات ویژه‌ای برای مقابله با حمله‌ی احتمالی در نظر نمی‌گیرد؛ چرا که او با توجه به حمایت‌های پشت پرده‌ی آلمان‌ها، احتمال کمی برای حمله‌ی متفقین قائل بود. از سوی دیگر به طور مشکوکی و به هنگام حمله‌ی مهاجمین، به سربازان وظیفه، مرخصی اجباری داده شده بود که عملاً منجر به انحلال ارتش شد.
پشت تصمیمات رضاشاه و یا فرماندهان ارتش چه چیزهایی در جریان بود؟ خیانت، مصلحت اندیشی مدبرانه و یا بی‌کفایتی؟

۳. پس از استعفای رضاشاه و با فشارهای بریتانیا، سلطنت به فرزند رضاشاه، یعنی محمدرضا پهلوی و نخست وزیری به محمدعلی فروغی، سیاست‌مدار کهنه‌کار و مورد اعتماد انگلیسی‌ها می‌رسد. در این دوران است که ایران عملاً از بی‌طرفی خارج شده و به جبهه‌ی متفقین می‌پیوندد. نقش فروغی در تمام این وقایع بسیار پررنگ است. سیاست‌مدار اهل فرهنگ و ادبی که قضاوت شخصیتش تقریباً ناممکن می‌نماید؛ اما آن‌چه که درباره‌ی او محرز است آن است که خدمات ادبی و سیاسی بی‌شماری به ایران داشته است؛ اگرچه نزدیکی او به انگلستان و تمایلش به جلوگیری از ایستادگی در برابر مهاجمین قابل کتمان نیست. مخالفان او این امر را خیانتش می‌دانند و موافقانش، تدبیری هوشمندانه برای جلوگیری از تجزیه‌ی ایران و کشتارهای گسترده‌تر.

۴. در نهم بهمن‌ماه ۱۳۲۰ شمسی و پس از گذشت پنج ماه از اشغال کشور، با همکاری دولت فروغی و نیز مجلس شورای ملی، پیمان اتحاد میان سه دولت ایران، انگلستان  و شوروی تصویب می‌شود. پیمانی که در آن ایران منفعلانه متعهد به هم‌‌کاری با این دو دولت شد. اعطای پروانه‌ی استفاده از راه‌ها و سیستم‌های مخابراتی کشور، تأمین نیازهای نیروهای روس و انگلیس از جهت نیروی کار و ابزار موردنیاز و نیز الزام سانسور گسترده‌ی مطبوعات، از جمله تحمیلیات قرارداد به ایران بود. در مقابل، انگلستان و شوروی تضمین کردند تمامیت ارضی و استقلال ایران را به رسمیت بشناسند و نیروهای خود را پس از شش ماه از پایان جنگ از کشور خارج کنند. مصوبه‌ای که چندان هم عملی نشد و نیروهای روس تا مدت‌ها پس از پایان جنگ خاک ایران را ترک نکردند.
تمام مناسبات حرفه‌ای دیپلماتیک دنیا بر اساس منفعت و هزینه بوده است. جنایات اشغال‌گران، حتی تحت سانسور مطبوعات و بندهای فریبنده‌ای چون به رسمیت شناختن حاکمیت و استقلال کشور، در سیاه‌ترین صفحات تاریخ ایران ثبت شده است. هم‌چنین باید در نظر داشت گرفتن حتی چنین امتیازاتی از دولی که تمام کشور را اشغال کرده و تحت سلطه گرفته بودند، دارای ارزش نسبی و قابل تأمل می‌باشد.



+ در متن فوق از کتاب تاریخ ایران اثر التون، خاطرات سپهبد رزم‌آرا و نیز سایت‌های پژوهه و ویکی‌پدیا بهره‌هایی گرفته شده است.

با قرآن / قسمت دوم

احْشُرُ‌وا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا کَانُوا یَعْبُدُونَ ﴿٢٢﴾ مِن دُونِ اللَّـهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَىٰ صِرَ‌اطِ الْجَحِیمِ ﴿٢٣﴾ وَقِفُوهُمْ ۖ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ ﴿٢٤﴾مَا لَکُمْ لَا تَنَاصَرُ‌ونَ ﴿٢٥﴾ بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ ﴿٢٦﴾ وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ ﴿٢٧﴾ قَالُوا إِنَّکُمْ کُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْیَمِینِ ﴿٢٨﴾ قَالُوا بَل لَّمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ﴿٢٩﴾ وَمَا کَانَ لَنَا عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ ۖ بَلْ کُنتُمْ قَوْمًا طَاغِینَ ﴿٣٠﴾ 

کسانى را که ستم کرده‌اند، با همردیفانشان و آنچه غیر از خدا مى‌پرستیده‌اند، (۲۲) گِرد آورید و به سوى راه جهنم رهبرى‌شان کنید! (۲۳) و بازداشتشان نمایید که آنها مسؤولند! (۲۴)شما را چه شده است که همدیگر را یارى نمى‌کنید؟! (۲۵) [نه!] بلکه امروز آنان از در تسلیم درآمدگانند! (۲۶) و بعضى روى به بعضى دیگر مى‌آورند [و] از یکدیگر مى‌پرسند! (۲۷) [و] مى‌گویند: «شما [ظاهراً] از درِ راستى با ما درمى‌آمدید [و خود را حق به جانب مى‌نمودید]!» (۲۸) [متّهمان‌] مى‌گویند: «[نه!] بلکه با ایمان نبودید. (۲۹) و ما را بر شما هیچ تسلطى نبود، بلکه خودتان سرکش بودید. (۳۰)

سوره‌ی صافات


۱. خداوند در قسمت‌های مختلفی از قرآن به رابطه‌ی حاکم و تابع، رییس و مرئوس و ظالم و مظلوم پرداخته است. نمونه‌ای از این موارد را در آیات فوق که به هدایت ظالمان و مظلومان به سوی جهنم اشاره دارد می‌بینیم.


۲. آیات بیست و دوم و بیست و سوم بیان می‌کنند که هم ظالم و هم پیروان و هم‌پیمانانش و هم اسباب و وسایل ظلم و شرک، همگی با هم به سوی جهنم هدایت می‌شوند. ظالم با طناب خود، هم پیروانش و هم اسباب ظلم و شرکش را به درون چاه می‌کشد.


۳. «مسؤولیت» ، بزرگ‌ترین امانتی است که بر دوش انسان گذاشته شده اند. به همین دلیل است که در آیه‌ی بیست و چهارم می‌بینیم که خداوند پیش از فرستادن اهل جهنم به سوی جایگاه‌شان، آن‌ها را نگه داشته و از مسؤولیت‌شان بازخواست می‌کند. چیزی به اسم «بی‌خیالی» در قواعد خلقت قرار داده نشده است.


۴. آیات بیست و پنجم و بیست و ششم، کنایه‌ی دردناکی است به ظالمان و هم‌ردیفان‌شان. خداوند به آنان می‌گوید شما که در دنیا و در ظلم‌های هم پشتیبان هم بودید، حال چرا از موضع قدرت و با هم‌کاری هم، خود را از مهلکه نجات نمی‌دهید؟! آری برای کسی که عمری جبارانه ظلم کرده، زیردست و محکوم شدن، تحقیری عذاب‌آور است. کسانی که تا دیروز «بازداشت‌کننده» بودند، امروز «بازداشت‌شده» اند.


۵.پس از سرزنش‌ها و عتاب‌های پروردگار، مظلومان و بندگان رو به ظالمان و اربابان دنیای‌شان می‌کنند و با درماندگی به آن‌ها می‌گویند شما از در راستی بر ما وارد نشدید و خود را به دروغ حق معرفی کردید. حکام دنیوی در پاسخ به آن‌ها می‌گویند شما خودتان باایمان نبودید. با تأمل در آیات بیست و هفتم، بیست و هشتم و بیست و نهم به این نتیجه می‌رسیم که حکام با معرفی خود به عنوان حق و مظهر دین و ایمان، نمی‌توانند صلاحیت پیروی را احراز کنند و پیروان باید خود، با ایمان و تحقیق و تفکر، و برائت از ظلم و ظالم، مسیر خود را بسازند.


۶.رؤسای ظالم در ادامه‌ی پاسخ‌شان به ملت ظلم‌پذیر می‌گویند ما بر شما هیچ تسلطی نداشتیم و شما خود سرکش بودید. آیه‌ی سی ام سوره‌ی مبارکه‌ی صافات این نکته را خاطرنشان می‌سازد که اربابان ظالم، از سرکشی و بی‌ایمانی درونی پیروان خود سوءاستفاده کرده و آن‌ها را بدون اجبار زیر پرچم ستم خود می‌آورند و بدین‌گونه همراه با یاران و مریدان‌شان، در روز جزا وارد دوزخ می‌شوند.


۷. حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی / دام تزویر مکن چون دگران قرآن را


۸. دانلود تلاوت آیات ۲۲ الی ۳۰ سوره‌ی مبارکه‌ی صافات با صدای استاد عبدالباسط



+ در متن فوق از تفسیر المیزان و تفسیر نمونه بهره‌هایی گرفته شده است.


پیشنهاد / دی‌ماه ۱۳۹۴

۱. درباره فواید زندگی طبق برنامه خیلی صحبت شده و به نظرم بیشتر از این مقدار تاکید روی مسأله، می‌تونه اثر معکوس بذاره. یکی از کارهایی که مدتیه خودم بهش پایبندم و هر هفته انجامش می‌دم، دیدن فیلم، مستند یا ویدوئوهای جالب در غروب‌های دل‌گیر جمعه س. این کار نه تنها دانشم تو زمینه‌های مختلف رو بالا می‌بره، بلکه یه لذت شیرین رو جایگزین تلخی غروب‌های جمعه می‌کنه.


۲. مستند "Africa" ساخته‌ی ‌BBC سرشار از صحنه‌های نابِ این قاره‌ی شگفت‌انگیزه که دیدنش قطعا به وجد خواهد آوردتون! این مستند رو موقتا (تا قبل از فیلترشدن!) می‌تونید از لینک زیر دریافت کنید.

دانلود مستند Africa


۳. «بحثی در ایدئولوژی» کتابچه ایه شامل ‍‍۱۱ پرسش و پاسخ با دکتر علی شریعتی در باب ایدئولوژی. این کتابچه در سالیان اخیر، ذیل کتاب «جهان بینی و ایدئولوژی» و در فصل «ایدئولوژی ۲» به چاپ رسیده. چند عبارت زیبا از کتاب رو ذکر می کنم:

- یک ایدئولوژی انقلابی، همواره در بینش انسان‌های آگاه و انقلابی است که می‌تواند انقلابی بماند.

- ایدئولوژی مصلحتی و مصنوعی که بر اساس شرایط و اوضاع و احوال اجتماعی و اقتصادی - سیاسی انتخاب شده باشد ممکن است واقعا برای لحظاتی یا برای زمان محدودی در یک محدوده‌ی مکانی به‌درد‌بخور باشد اما هرگز ارزش آن را که آدمی برای آن آسان بمیرد، ندارد.

- اگر در طول تاریخ می‌بینیم که علم، منطق، تفکر مذهبی، عقل، فلسفه، ادبیات و هنر ابزار دست زور، ظلم، استثمار و اشرافیت است، آیا باید در جست‌و‌جوی آن باشیم که هنر و فلسفه و تعقل و منطق و علم را رها کنیم و راه تازه‌ای برای تکامل انسان بجوییم؟ وانگهی این حرف که برای سعادت انسان، مذهب و... را رها کنیم و به یاری علم و اقتصاد به او سعادت ببخشیم و عقل را در آموزش و پرورش جانشین خدا سازیم و یک اخلاق علمی و عقلی را بریده از زیربنای خداپرستی پی ریزیم، لااقل به اندازه‌ی دو قرن کهنه شده است.


۴. سایت خبری «عصر ایران»، و مخصوصا سرمقاله‌های سایت، پیشنهاد چهارم بنده ست.


۵. گروه موسیقی «چارتار» گروه تلفیقی نوپاییه که حسابی هم طرفدار پیدا کرده. ضمن رعایت قانون کپی‌رایت آهنگ زیر رو پیشنهاد می‌کنم:

نام ترانه: آسمان هم زمین می‌خورد

خواننده: آرمان گرشاسبی

ترانه سرا: احسان حائری

آهنگساز: آرش فتحی

تنظیم کننده: آیین احمدی‌فر

دانلود آهنگ آسمان هم زمین می‌خورد



+ از پیشنهادات دوستان در زمینه‌های مختلف، استقبال می‌کنیم.

حاشیه / دی‌ماه ۱۳۹۴

۱. مفاهیم زیادی تو زندگی روزمره‌ی ما آدما هستن که دارن روز به روز کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر می‌شن؛ شاید اگر برگردیم به ده سال قبل‌مون متوجه این کم رنگیه بشیم. یکی از اون مفاهیم چیزیه به اسم "پایبندی" . پایبندی از جهاتی در نقطه مقابل بی‌خیالی قرار می‌گیره و از جهاتی دیگه در مقابل تنوع‌طلبی. هم بی‌خیالی و هم تنوع‌طلبی دارای گونه‌های مثبت و منفی‌ای هستن. حواس‌مون باشه سرکوب‌های متوالی پایبندی، عرصه‌ی وجودمون رو جولانگاه بی‌خیالی و تنوع‌طلبی نکنه.


۲. ثبت‌نام پدیده‌های نادر انسانی در انتخابات مجالس و مناصب مختلف جمهوری اسلامی از یک ضعف بنیادی خبر می‌ده؛ و اون هم نبود تشکیلات حزبی منسجم درون نظامه. در یک نظام جمهوری واقعی، انتخابات از میان حزب‌های شناسنامه‌دار، متشخص و آزاد صورت می گیره و شورای نگهبان صلاحیت حزب‌ها رو بررسی می‌کنه، نه هر موجود دوپای ثبت نام کننده رو.


۳. یادداشت های آیت الله مرتضی مطهری - جلد ۱۰ :

«ما نباید به نام امر به معروف و نهی از منکر، در ترخیصات مردم دست‌درازی کنیم و به بند کفش و دکمه لباس و موی سر و دوخت جامه مردم ایراد بگیریم.»


۴. هزاران سانتریفیوژ فدای یک تار موی آن پسربچه‌ای که رویاهایش را زیر خروارها زباله می‌جوید.


۵. از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است / غرض این است و گرنه دل و جان این همه نیست     حافظ


۶. بازی سیاسی اقتصادی کاهش قیمت نفت، فارغ از تمام شایعات و حدس و گمانه‌ها، دو نتیجه‌ی بارز داره؛ برنده شدن واردکنندگان نفت و بازنده شدن صادرکنندگان. بعضی وقت‌ها به قدری درگیر علل کاهش قیمت نفت می‌شیم که یادمون می‌ره به نتایج و راه‌حل‌ها فکر کنیم.


۷. باور کنیم که وحدت شیعه و سنی فراتر از کلمات، همایش‌ها و سخنرانی‌هاست. هروقت در عمل گامی برای کاهش تبعیض‌ها برداشتیم، اون وقته که می‌تونیم هفته‌ی وحدت برگزار کنیم.


۸. موفقیت بزرگیه این که بتونیم در عرض چند سال، دلیل تعطیلی مدارس رو از "بارش سنگین برف" به "آلودگی شدید هوا" تغییر بدیم!


۹. از رفتار تمام کسانی که خودشون رو بالاتر از جماعت می‌دونن و به ملت دید تحقیرآمیز دارن بدم میاد؛ رفتار کسایی که به خودبرتربینی عادت کردن و دائما همه‌ی آدما رو قضاوت می‌کنن.


۱۰. غیرتم آید شکایت از تو به هرکس / درد احبا نمی برم به اطبا     سعدی

حاشیه / آذرماه ۱۳۹۴

۱. شانزده آذری متفاوت با سالیان اخیر؛ اگرچه روزهای دانشجو همراه با اتفاقات خارق‌العاده‌ای نبود برام، اما همیشه این روز حس خوبی بهم می‌داد. می‌دونستم حلقه‌ای‌ام از زنجیر بلند دانشجوی؛ زنجیری به طول صدها سال. امسال حس جدا افتادن از این زنجیر خیلی تلخ بود برام.

۲. فکر کنیم به مرگ؛ به غیبت همیشگی‌مون. به چرخش روزها و سال‌هایی که یه روز دیگه ما رو با خودش نمی‌بره.

۳. یه وقتا آرزوهاتو ازت با زور می‌گیره   /   خدا از بنده‌هاش گاهی، کمی مجذور می‌گیره               زهرا اقبالی

۴. من عاشق انقلابم. منظورم از انقلاب حرکت منسجم، گسترده و همه جانبه مردم و نخبگان برای براندازی حکومت ظالمه. اما من فقط عاشق خود انقلابم و نه عاشق بعد انقلاب.

5. "لذت گرایی" و "لذت گریزی" هر دو از یک ریشه‌ان. فرار از فکر کشنده‌ی نیستی و پوچی. یکی برای فرار، دست به دامان لذت بردن افراطی  از زندگی می‌شه و اون یکی با قناعت افراطی سعی می‌کنه صورت مساله رو پاک کنه.

6. زحمت بکشیم برای باورها و اعتقادات‌مون. اجازه ندیم فضاهای کم‌عمق مجازی مثل تلگرام و اینستاگرام و امثالهم فرمانروای ذهن‌مون بشن.

7. نمی‌دونم خوشحالیم بابت تموم شدن محرم رو باید خوب بدونم یا بد!

8. اربعین، نجف، کربلا؛ شاید بزرگترین میعادگاه تاریخ...

9. جامعه ایرانی جامعه ایه که توش دایم هل داده می‌شی به سمت جهت‌گیری‌های تند. این که یا دوست جونی باشی یا دشمن خونی. تو این جامعه خیلی سخته بتونی منطقی و نسبی فکر و عمل کنی. چون همه چیز یا یکه یا صفر. همه رنگا یا سفیدن یا سیاه؛ و تو این جامعه، خاکستری که زیباترین رنگه، نماد نفاق و بی‌غیرتی به حساب میاد.

10. خستگی اندر طلبت راحت ست   /   درد کشیدن به امید دوا               سعدی


 + آیدی های جی میل،  تلگرام، اینستاگرام و فیسبوک حقیر :
AliReza.A.Ahmadi@gmail.com
Telegram.me/AliRezaAghaAhmadi
instagram.com/AliReza.AghaAhmadi
facebook.com/AliRezaAghaAhmadi