اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه
اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه

با قرآن - قسمت سوم

ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ (۸)

سپس در همان روز است که از نعمت [روی زمین] پرسیده خواهید شد.

سوره تکاثر


۱. در آیات متعددی از قرآن، «پرسش‌گری از انسان» را در روز قیامت مشاهده می‌کنیم. به نظر می‌رسد خداوند متعال پیش از هر پاداش یا مجازاتی، ابتدائا خود فرد را به مرحله‌ی قضاوت می‌کشاند و با پرسش‌هایش از انسان، سبب می‌شود فرد، خود نسبت به آن‌چه انجام داده پاسخ‌گو بوده و زندگی دنیایی‌اش را بسنجد.


۲. کلمه‌ی «نعیم» در آیه، به مطلق نعمت‌ها اشاره می‌کند؛ یعنی هر چیزی که کلمه‌ی «نعمت» بر آن صادق باشد. بنابراین در قیامت از همه‌ی نعمت‌هایی که به انسان داده شده است پرسیده خواهد شد. انسان در آن روز باید بگوید که با امکاناتی که به او داده شده چه کرده و آن‌ها را در چه راهی به مصرف رسانده است. سلامتی و جسمش را چگونه مستهلک کرده است؛ با طبیعت و محیط اطرافش چگونه رفتار کرده است. انسان باید توضیح دهد دانش، مذهب و هنری را  که داشته است به چه مصرفی رسانده؛ و بسیار بسیار از این دست سوالات.


۳. در بعضی روایت‌ها آمده است که حضرت پروردگار سوالات اصلی‌اش را درباره‌ی نعمت‌های بزرگ‌تر، معنوی‌تر و تعیین‌کننده‌تر می‌پرسد. به طور مثال پرسش‌گری از استعدادهای ذاتی انسان، در اولویت بسیار بالاتری از حداقل میزان آب و غذایی‌ است که برای ادامه‌ی حیات‌اش به آن‌ها نیاز دارد. پس واجب است انسان پیوسته به نعمت‌های بزرگ، معنوی و پر کاربردی که بدو داده شده است فکر کند و آن‌ها را در بهترین راه‌های ممکن استفاده نماید؛ که اگر با اهمال یا سوءاستفاده آن‌ها را هدر دهد، در روز قیامت شرمندگی در برابر خداوند متعال را باید به جان بخرد.


۴. ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش / که محالست در این مرحله امکان خلود                 سعدی


۵. دانلود تلاوت سوره‌ی مبارکه‌ی تکاثر با صدای شحات انور



+ در متن فوق از تفسیر المیزان و تفسیر نمونه بهره‌هایی گرفته شده است.


با احادیث / قسمت سوم

 ...إِنْ کَانَ الدّهْرُ یَذْهَبُ بِهِمْ لِمَ لَا یَرُدّهُمْ وَ إِنْ کَانَ یَرُدّهُمْ لِمَ لَا یَذْهَبُ بِهِمُ الْقَوْمُ مُضْطَرّونَ یَا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ...

..اگر دهر مردم را می‌برد چرا آن‌ها را بر نمی‌گرداند و اگر بر می‌گرداند چرا نمی‌برد؟ ای برادر اهل مصر...

جلد اول اصول کافی - کتاب توحید - امام صادق (ع)


۱. شاید اولین چیزی که در این روایت توجه را به خود جلب کند، خطاب آخر جمله باشد. روایت ذکرشده، بخشی از پاسخ امام صادق به فرد مصری بی‌دین و لائیکی بود که امام را به بحث و چالش طلبیده و این مبارزه‌طلبی فکری را نیز آن‌چنان محترمانه انجام نداده بود. به هنگام طوافِ امام، نزد او می‌رود و شانه به شانه‌ی حضرت می‌زند. شاید اگر امام جعفر صادق مانند اربابان مذهبی این روزگار بود، بلافاصله به گارد ویژه‌ی خود دستور جلب و تنبیه او را می‌داد؛ اما امام دعوت به بحث این فرد مخالف را پذیرفته و بالاتر از این‌ها، او را دائماً «برادر اهل مصر» صدا می‌کند. شاید با توجه به همین نکته‌ی ریز بتوان تفاوت عمیق اسلام حقیقی و اسلام تندرو و کندرو را دریافت.

 

۲. روی سخن حضرت با مادیون (دهریون، ماتریالیست‌ها) است. کسانی که تمام قوانین، جنبش‌ها و تغییرات دنیایی را به شکل مادیِ محض بررسی می‌کنند و آن‌ها را ناشی از مکانیسم‌ها و فعل‌وانفعالاتی می‌دانند که برآمده از خود طبیعت است.

 

۳. امام (ع) استدلال می‌فرمایند که اگر دهر و طبیعت به‌خودی‌خود حیات را از مردم می‌گیرد، پس چرا توانایی بازگرداندن جان به آن‌ها را ندارد؛ و اصلاً چرا نمی‌تواند این فرایند «حیات - مرگ» را برعکس و متناوب اجرا کند؛ یعنی گاهی بمیراند و زنده کند؛ و گاهی زنده کند و بمیراند؛ اما چگونه از این مثال می‌توان به مادی نبودن محض دنیا رسید؟

ثابت و بلا تغییر بودن قانون مرگ و حیات، حکایت از «نوشته شده بودن» این قانون دارد. بدان معنی که طبیعت قائم‌به‌ذات نیست و فرد یا جریان دیگری، از پس پرده‌ی ظواهر و جلوه‌های دنیا، قوانین مشخصی را برای آن تصویب نموده و گردش فلک حول این قوانین ثابت صورت می‌گیرد؛ که اگر این‌گونه نبود و دستی نهان گردش دهر را هدایت نمی‌گرد، فرایند حیات - مرگ همواره ثابت نمی‌بود و ممکن بود انسان‌ها گاهی ابتدا بمیرند و سپس زنده شوند و گاهی ابتدا زنده شوند و سپس بمیرند. یک‌طرفه بودن این عملیات، مثالی زنده و نزدیک به ذهن برای نشان دادن حضور «قانون‌گذارِ» مستقل از طبیعت در این دنیاست.

 

۴. استقلال پروردگار از طبیعت و قوانین خلقت، به معنای جدا بودن کلی او از آن‌ها نیست. آفریدگارِ خلقت، همواره با مخلوقات خود است؛ و درعین‌حال از جنس خود آنان نیست. به معنای فلسفی کلمه، جهان یکپارچه و وحدت وجودی است. از اینجا نتیجه می‌گیریم حتی قوانین فیزیکی و علمی حاکم بر جهان نیز با صفات خداوند وحدت دارند و چیزی جز اراده‌ی الهی نیستند.

 

با قرآن / قسمت دوم

احْشُرُ‌وا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا کَانُوا یَعْبُدُونَ ﴿٢٢﴾ مِن دُونِ اللَّـهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَىٰ صِرَ‌اطِ الْجَحِیمِ ﴿٢٣﴾ وَقِفُوهُمْ ۖ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ ﴿٢٤﴾مَا لَکُمْ لَا تَنَاصَرُ‌ونَ ﴿٢٥﴾ بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ ﴿٢٦﴾ وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ ﴿٢٧﴾ قَالُوا إِنَّکُمْ کُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْیَمِینِ ﴿٢٨﴾ قَالُوا بَل لَّمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ﴿٢٩﴾ وَمَا کَانَ لَنَا عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ ۖ بَلْ کُنتُمْ قَوْمًا طَاغِینَ ﴿٣٠﴾ 

کسانى را که ستم کرده‌اند، با همردیفانشان و آنچه غیر از خدا مى‌پرستیده‌اند، (۲۲) گِرد آورید و به سوى راه جهنم رهبرى‌شان کنید! (۲۳) و بازداشتشان نمایید که آنها مسؤولند! (۲۴)شما را چه شده است که همدیگر را یارى نمى‌کنید؟! (۲۵) [نه!] بلکه امروز آنان از در تسلیم درآمدگانند! (۲۶) و بعضى روى به بعضى دیگر مى‌آورند [و] از یکدیگر مى‌پرسند! (۲۷) [و] مى‌گویند: «شما [ظاهراً] از درِ راستى با ما درمى‌آمدید [و خود را حق به جانب مى‌نمودید]!» (۲۸) [متّهمان‌] مى‌گویند: «[نه!] بلکه با ایمان نبودید. (۲۹) و ما را بر شما هیچ تسلطى نبود، بلکه خودتان سرکش بودید. (۳۰)

سوره‌ی صافات


۱. خداوند در قسمت‌های مختلفی از قرآن به رابطه‌ی حاکم و تابع، رییس و مرئوس و ظالم و مظلوم پرداخته است. نمونه‌ای از این موارد را در آیات فوق که به هدایت ظالمان و مظلومان به سوی جهنم اشاره دارد می‌بینیم.


۲. آیات بیست و دوم و بیست و سوم بیان می‌کنند که هم ظالم و هم پیروان و هم‌پیمانانش و هم اسباب و وسایل ظلم و شرک، همگی با هم به سوی جهنم هدایت می‌شوند. ظالم با طناب خود، هم پیروانش و هم اسباب ظلم و شرکش را به درون چاه می‌کشد.


۳. «مسؤولیت» ، بزرگ‌ترین امانتی است که بر دوش انسان گذاشته شده اند. به همین دلیل است که در آیه‌ی بیست و چهارم می‌بینیم که خداوند پیش از فرستادن اهل جهنم به سوی جایگاه‌شان، آن‌ها را نگه داشته و از مسؤولیت‌شان بازخواست می‌کند. چیزی به اسم «بی‌خیالی» در قواعد خلقت قرار داده نشده است.


۴. آیات بیست و پنجم و بیست و ششم، کنایه‌ی دردناکی است به ظالمان و هم‌ردیفان‌شان. خداوند به آنان می‌گوید شما که در دنیا و در ظلم‌های هم پشتیبان هم بودید، حال چرا از موضع قدرت و با هم‌کاری هم، خود را از مهلکه نجات نمی‌دهید؟! آری برای کسی که عمری جبارانه ظلم کرده، زیردست و محکوم شدن، تحقیری عذاب‌آور است. کسانی که تا دیروز «بازداشت‌کننده» بودند، امروز «بازداشت‌شده» اند.


۵.پس از سرزنش‌ها و عتاب‌های پروردگار، مظلومان و بندگان رو به ظالمان و اربابان دنیای‌شان می‌کنند و با درماندگی به آن‌ها می‌گویند شما از در راستی بر ما وارد نشدید و خود را به دروغ حق معرفی کردید. حکام دنیوی در پاسخ به آن‌ها می‌گویند شما خودتان باایمان نبودید. با تأمل در آیات بیست و هفتم، بیست و هشتم و بیست و نهم به این نتیجه می‌رسیم که حکام با معرفی خود به عنوان حق و مظهر دین و ایمان، نمی‌توانند صلاحیت پیروی را احراز کنند و پیروان باید خود، با ایمان و تحقیق و تفکر، و برائت از ظلم و ظالم، مسیر خود را بسازند.


۶.رؤسای ظالم در ادامه‌ی پاسخ‌شان به ملت ظلم‌پذیر می‌گویند ما بر شما هیچ تسلطی نداشتیم و شما خود سرکش بودید. آیه‌ی سی ام سوره‌ی مبارکه‌ی صافات این نکته را خاطرنشان می‌سازد که اربابان ظالم، از سرکشی و بی‌ایمانی درونی پیروان خود سوءاستفاده کرده و آن‌ها را بدون اجبار زیر پرچم ستم خود می‌آورند و بدین‌گونه همراه با یاران و مریدان‌شان، در روز جزا وارد دوزخ می‌شوند.


۷. حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی / دام تزویر مکن چون دگران قرآن را


۸. دانلود تلاوت آیات ۲۲ الی ۳۰ سوره‌ی مبارکه‌ی صافات با صدای استاد عبدالباسط



+ در متن فوق از تفسیر المیزان و تفسیر نمونه بهره‌هایی گرفته شده است.


با احادیث / قسمت دوم

وَ یَرْجُو الْعِبَادَ فِی الصَّغِیرِ، فَیُعْطِی الْعَبْدَ مَا لاَ یُعْطِی الرَّبَّ! فَمَا بَالُ اللّهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ یُقَصَّرُ بِهِ عَمَّا یُصْنَعُ بِهِ لِعِبَادِهِ؟ أَتَخَافُ أَنْ تَکُونَ فِی رَجَائِکَ لَهُ کَاذِباً؟ أَوْ تَکُونَ لاَ تَرَاهُ لِلرَّجَاءِ مَوْضِعاً؟ وَ کَذلِکَ إِنْ هُوَ خَافَ عَبْداً مِنْ عَبِیدِهِ، أَعْطَاهُ مِنْ خَوْفِهِ مَا لاَ یُعْطِی رَبَّهُ، فَجَعَلَ خَوْفَهُ مِنَ الْعِبَادِ نَقْداً، وَ خَوْفَهُ مِنْ خَالِقِهِ ضِماراً وَ وَعْداً.


در مسائل مهم به خدا امید دارد و در مسائل کوچک به بندگان خدا؛ در حالى که تواضع و احترامش در برابر بندگان  بیش از خداست. چه شده است که تواضع و احترام او براى خداوند متعال کم تر از بندگان است؟ آیا مى‌ترسى در اظهار امید به خدا دروغگو باشى؟ یا او را شایسته امید نمى‌دانى؟ و همچنین اگر او از یکى از بندگان خدا بترسد به‌سبب این خوف، براى او اهمّیّتى قائل مى‌شود که براى خدا قائل نیست؛ در واقع خوف از بندگان را نقد مى‌شمرد و خوف از پروردگار خویش را وعده‌اى دور از انتظار!

(بخشی از خطبه‌ی 160 نهج البلاغه)


- روی صحبت حضرت امیر با اشخاصی است که ظاهرا به رحمت خداوند  امید دارند، اما باطنا به این امید یقین ندارند. بسیار گفته شده از لزوم امیدواری به حضرت حق و لطف او و این که ناامیدی از رحمت پروردگار بزرگ‌ترین گناه کبیره است. اما نتیجه و اثرگذاری این تذکرات پیاییِ محیطی و وجدانی، برای ما انسان‌های معمولی، بسیاری اوقات چیزی نیست جز امیدواری کلامی. مایی که هر روزه از اهمیت امید می‌شنویم ناخودآکاه به این باور می‌رسیم که باید امیدوار باشیم؛ حال آن که غالبا نمی‌توانیم این نگاه امیدوارانه را در مواقع لازم به مرحله عمل برسانیم و امور زندگی‌مان را الهی  و با امید به لطف و کمک خدا انجام دهیم.


- نباید فراموش کنیم "امیدواران ناکارآمد"، اگرچه از امیدواران کارآمد بسیار ضعیف‌ترند، اما همچنان نسبت به ناامیدان برتری قابل توجهی دارند.


- در بیان چرایی عملی نشدن امیدواری‌ها، علت‌های مختلفی را می‌توان برشمرد.شاید این موضوع به این دلیل باشد که ما هنوز خدا را آن‌گونه که هست باور نداشته‌ایم. بسیاری اوقات او را چون انسانی عادی می‌بینیم که شاید بتواند کاری را انجام دهد و شاید نتواند؛ و چه بسا گاهی او را حتی از یک انسان نیز حقیرتر می‌بینیم. و یا حتی در صورت باور به قدرت او، بحث حال و آینده را پیش می‌کشیم و وعده‌های او را تماما نسیه پنداشته و به پشت گوش می‌اندازیم. و یا از منظری دیگر اعتقاد ما به "خداوند کارهایش را از طریق وسیله‌ها انجام می‌دهد." آن قدر محکم و سرسخت شده است که دیگر نمی‌توانیم بفهمیم که خود اسباب و وسایل نیز مخلوق خداوندند و اگر او بخواهد می‌تواند کارها را حتی بدون نیاز به وسایل انجام دهد. باید این را بپذیریم که قدرت او بی پایان است و هرچه بخواهد می‌کند.


- راه درمان این ضعف روحی چیست؟ شاید پیدا کردن راه‌حلی کاملا عملی و حقیقی راحت نباشد؛ اما می‌توان گفت این ضعف نیز مانند بسیاری ضعف‌های انسانی دیگر، با تمرین بهبود می‌یابد. باید تمرین کنیم که آهسته آهسته امید اصلی‌مان را منحصر به خدا نماییم و فقط او را عامل برتری بدانیم. اگر پیروزی در مبارزه‌ای هدف ماست، اولا این که تمام افکار ناامیدکننده را بی‌شرح و تفسیر و توجیه از خود برانیم؛ ثانیا این که وقتی پای عمل به میان می‌آید،چشم خود را بر ترس‌های الکی و کاذب ببندیم و دلیرانه شمشیر امیدمان را از نیام بیرون بکشیم. کمی بلندپروازانه است مایی که از این ضعف رنج می‌بریم،به ناگاه کاملا متحول شویم. شاید سنگ بزرگمان نشانه نزدنمان باشد؛ اما چیزی که مسلم است این است که باید از کارهای کوچک زندگی‌مان، این روحیه را در خودمان تقویت کنیم تا به هنگام نبردهای بزرگ، برگ برنده را در دست داشته باشیم.


- هرچه تاکنون گفتیم درباره‌ی امید و رجاء بود. دو بال انسان برای پرواز عبارت‌اند از خوف و رجاء. همان‌گونه که باید به آینده امیدوا ربود،باید نسبت به آن نگرانی و خوف نیز داشت.این دو تعدیل‌کننده یکدیگرند. بسیاری از ما همان‌گونه که امید بر حضرت حق را فقط در زبان داریم ترس از نارضایتی او را نیز تنها در ظاهری‌ترین لایه‌ی شخصیت‌مان قرار داده‌ایم. آن قدری که از سرزنش انسان‌های اطرافمان واهمه داریم از خداوند نداریم. باید خدا را نو در ذهن‌مان بگنجانیم و او را از یک موجود موهومی و ناشناخته به کسی که قادر مطلق، واقعی و حقیقی ست تبدیل کنیم. موجودی که هم سزاوار امید بستن است و هم سزاوار ترسیدن. هم سزاوار رجاء است و هم سزاوار خوف.


- راه حل یقین به خوف الهی نیز مانند رجاء،تمرین‌های پیاپی است. باید از کارهای کوچک روزمره آغاز کنیم و دائما با خود این سرمشق را بنویسیم که چشمان خدا نگران ماست. آیا به هنگام خیره شدن بر چشمان پروردگار، تاب سرزنش‌های این ابرقدرت بی نهایت را داریم؟ هر لحظه باید زندگی خویش را در تار و پود امید و خوف الهی بغلتانیم.


-در نوشته‌ی فوق،منظور از امیدواران ناکارآمد،افراد معمولی بود که نیات مغرضانه ندارند؛ وگرنه چه بسا افراد لامذهبی که ریاکارانه از امید به خدا دم می‌زنند، درحالی که درون‌شان با او دشمن‌اند.شاید  این تزویرگران، از ناامیدان رحمت الهی نیز نگون‌بخت‌تر باشند.


- کسی که امیدش تنها به خداوند باشد و فقط از سرزنش‌های او بهراسد، زندگی‌اش تک‌محوری و منتهی به خود او می‌شود؛ و در این هنگام است که فرد مصداق آیه‌ی "لا خوف علیهم و لا هم یحزنون" می‌شود.


- ای نفس خرم باد صبا                                           از بر یار آمده‌ای مرحبا

از در صلح آمده‌ای یا خلاف                                      با قدم خوف روم یا رجا

دوست نباشد به حقیقت که او                                 دوست فراموش کند در بلا

خستگی اندر طلبت راحتست                                   درد کشیدن به امید دوا                                                        سعدی               

با قرآن / قسمت اول

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم

به نام خداوند رحمتگر مهربان

 

- آغاز با نام خدا، نوعی آرامش و اطمینان درونی می‌بخشد؛ چرا که در همان ابتدای کار و به هنگام اعمال قدرت فردی‌مان، خود را به سرچشمه‌ی قدرت بی نهایت پیوند می‌زنیم و این امر نوعی فرح ذاتی به وجود می‌آورد. از طرف دیگر ما در پیش زمینه‌ی یاد کردن از خدا، نیازمان به کمک او را نیز بیان می‌کنیم. علاوه بر این‌ها شروع کار با نام خداوندِ لایزال می‌تواند به پایداری برنامه‌ی اجرایی‌مان کمک کند.

- در تمام فرهنگ‌ها و جوامع شروع کار را با نام خاصی رقم می‌زنند تا نشان دهند روح جاری در آن کار، در ارتباط مستقیم با همان نام آغازین است. برای جریان یافتن واقعی این روح در کارها باید توجه داشت که این "به نامِ" تنها زبانی نباشد، بلکه با توجه مستمر، درونی و رفتاری بدان باشد.

-کلمه‌ی الله جامع صفات خداوند است و به نوعی اسم خاص این موجود لایتناهی ست.

- رحمن یکی اسم‌های مختص خداوند است که تنها برای او به کار می‌رود؛ و اولین صفتی می‌باشد که در قرآن در وصف الله آمده است. هم رحمن و هم رحیم به معنای دهنده‌ی نعمت به‌کاررفته‌اند؛ بنابراین رحمانیت اساسی‌ترین و قابل‌توجه‌ترین صفت پروردگار یکتا می‌باشد. رحمان محتوایی کلی دارد و شامل همگان می‌شود. بدین معنا که رحمت گری و رحمانیت خداوند شامل همه‌ی افراد، با هر تفکر و مسلکی و با هر میزان تقوا و گناهی و به اندازه یکسان می‌شود؛ بنابراین "قهر خدا" در معنای مطلق آن بی‌معناست. چراکه هر انسانی تا درجه‌ای، از این صفت عمومی خداوند برخوردار است و لطف پروردگار شامل او می‌شود.

- رحیم، دومین صفت الله در قرآن است؛ که در فارسی آن را به مهربانی ترجمه کرده‌اند. رحیم اشاره به رحمت خاص خداوند دارد که ویژه‌ی بندگان مطیع، صالح و فرمان‌بردار است. وظیفه‌ی هر انسانی است که با اعمال و افکار خود، علاوه بر رحمانیت پروردگار، از رحیمیت او نیز بهره ببرد.

- توجه به این دو صفت برتر خداوند در آغاز قرآن، خود حاکی از "رحمانیت دین" و در معنای خاص‌تر آن "اسلام رحمانی" است. چراکه پروردگار یکتا، سرفصل‌های کتاب خود را با توجه به رحمانیت و رحیمیت آغاز می‌کند و با تکرار پی‌درپی این موضوع، مهر تأییدی بر "دین مهربانی" می‌زند. مهربانی با فرد و با اجتماع. حتی آیات تند و به‌اصطلاح آیات عذاب در قرآن را نیز باید با نیم‌نگاهی به این سرفصل‌ها بررسی نمود. عذاب‌های موقت نیز همه درنهایت به رحمت ختم می‌گردند. به قول مولانا:

بر نمد  چوبی  که  آن  را  مرد  زد              بر نــمد آن را نــزد، بر گَــرد زد

گسترده‌ترین و جهان‌شمول‌ترین صفات پروردگار، همین دو صفت است که در آغاز قرآن و آغاز سوره‌های این کتاب الهی دائماً تکرار شده است.

- بسم‌الله جزئی از هر سوره‌ی قرآن است و مستقل و جدا نیست؛ بنابراین محتوای سوره‌ها باید با توجه به همین بسم‌الله موردتوجه قرار گیرد.

- تنها یک سوره از قرآن با بسم‌الله شروع نمی‌شود و آن هم سوره‌ی توبه است و دلیل آن نیز شروع سوره با اعلان‌جنگ به جنایتکاران است. همچنین سوره‌ای که دو بسم‌الله الرحمن الرحیم دارد سوره‌ی نمل می‌باشد که بسم‌الله دوم در آیه‌ی سی‌ام و در آغاز نامه‌ی حضرت سلیمان به ملکه‌ی سبأ آمده است.

- حضرت رسول (ص): خداوند بزرگ صد باب رحمت دارد که یکی از آن را به زمین نازل کرده است و در مخلوقاتش تقسیم نموده و تمام عاطفه و محبتی که در میان مردم است از پرتو همان است. ولی نودونه قسمت را برای خود نگاه داشته و در قیامت بندگانش را مشمول آن می‌سازد.

 

با احادیث / قسمت اول

عرض سلام و ارادت خدمت دوستان محترم. بی‌مقدمه این رو بگم که تصمیم گرفتم بخش جدیدی رو به وبلاگ اضافه کنم تحت عنوان "با قرآن و احادیث" ؛ بنا دارم در این مجموعه پست‌ها با دید جدید به آیه‌ها و احادیث دینی‌مون نگاه کنم و از قالب‌های سنتی فاصله بگیرم. برای بالا بردن جذابیت هم نظرم اینه که اصل اختصار رو رعایت کنم و در هر پست بیشتر از دو یا سه آیه یا حدیث رو مطرح نکنم. نکته‌ی آخر هم اینکه تلاشم بر اینه از منابع موثق استفاده بشه تا خدای‌نکرده شبهه‌ی مجعول بودن احادیث پیش نیاد.

بسم‌الله. قسمت اول...

 


 

۱. امام باقر (ع) درجایی به نقل حدیثی قدسی می‌پردازند و به نقل از خداوند می‌فرمایند:

وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْکَ

 سوگند به عزت و جلالم که هیچ آفریده‌ای را نیافریدم که در نزد من از تو محبوب‌تر باشد

(اصول کافی - جلد اول-کتاب  عقل و جهل)

 

- خداوند این سخن را پس از آفرینش "عقل" و خطاب به این آفریده‌ی عزیز می‌گوید.

- قسم جلاله‌ی ابتدای حدیث خیلی جالبه. جاهای زیادی رو سراغ نداریم که خدا با این شدت قسم بخوره. قدرت و اهمیت سخن بسیار بالاست.

- نوعی مطلقیت در سخن دیده می‌شه. خداوند عقل رو یک‌تنه بر فراز تمام مخلوقات قرار می‌ده.

- به کلمه‌ی "احب" دقت کنین. خداوند می‌فرمایند عقل محبوب‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین مخلوقی ست که آفریده. خدا عقل رو بی‌نهایت دوست داره؛ بنابراین خدا "عاقلان" رو بی‌نهایت دوست داره. درنتیجه ارزش و محبوبیت انسان‌های عاقل در نزد خدا با هیچ‌چیز دیگه ای قابل قیاس نیست.

- توجه کنیم که خود عقل هم مخلوقه؛ آفریده ست. استقلال وجودی نداره. پس حواسمون باشه این "مخلوق" رو بالاتر و برتر از "خالق" فرض نکنیم. اصالت با خداست. جهت‌گیری‌هامون به سمت خداست. هدفمون رسیدن به خداست؛ و در این راه عقل ویژه‌ترین ارزش رو داره. منتها حواسمون باشه که اصالت رو به عقل ندیم. هدفمون خدا باشه و نه عقل. عقل هدف نیست؛ وسیله ست. وسیله‌ی بسیار گران‌قدر و پرقدرت.

- این نکته رو مدنظر داشته باشیم که بین "عقل" و "علم" تفاوت وجود داره. خداوند این ارزش و محبوبیت فوق‌العاده رو برای عقل قائله و نه علم. چه‌بسا انسان‌های عاقلی که درجات علمی خیلی بالایی ندارند ولی پیش خدا محبوب‌اند.

- درنهایتِ هر حدیث و آیه‌ای، از خودمون بپرسیم "کاربرد عملی" این کلام چیه. شدت تأکید خداوند در این حدیث به‌قدری بالاست که جای هیچ شکی رو باقی نمی ذاره که باید و باید عقل‌گرا بود در زندگی. تقلید و تکرار غیرعاقلانه محبوبیتی نزد خدا نداره. پس تمام اعمال و افکارمون رو عقلانی پیش ببریم.

 

 

۲. رسول‌الله می‌فرمایند

طَلَبُ العِلمِ فَریضَةٌ عَلی کُلِّ مُسلِمٍ أَلا إِنَّ اللّه‌َ یُحِبُّ بُغاةَ العِلمِ

طلب دانش بر هر مسلمانی واجب است. خداوند جویندگان دانش را دوست دارد

(اصول کافی - جلد اول - کتاب فضل علم)

 

- پیشوای دینمون می‌فرمایند طلب علم بر هر مسلمانی "واجب" است. توجه کنیم که این سخن حالت نصیحت‌گرایانه نداره و حضرت نمی‌فرمایند که خوب است طالب علم باشید. بلکه از وجوب این طلب سخن به میان میارن و طلب علم و دانش رو واجب، لازم و وظیفه‌ی پیروانشون میدونن؛ بنابراین یکی از ویژگی‌های مسلمان اینه که وظیفه‌اش رو انجام می‌ده و به جستجوی علم می پردازه.

- حضرت رسول استثنائی رو در این میان قرار نمی‌ده و تمامی مسلمین رو مشمول این دستور و فریضه می کنه؛ بنابراین هیچ عذری از هیچ مسلمانی پذیرفته نیست.

-مجدداً در این حدیث "حب" و "دوست داشتن" رو می‌بینیم. خداوند عالمان و جویندگان علم رو دوست داره. بنابراین یکی دیگه از وسایل کسب ارزش و محبوبیت نزد خدا، تلاش بیشتر و بیشتر برای رسیدن به درجات بالای علمیه. مجدد تأکید می‌کنم که این دعوت به علم‌آموزی صرفاً جنبه‌ی نصیحتی نداره. بلکه امری واجبه؛ بنابراین ما با گذر از حداقل‌ها و  جدیت و تلاش بیشتر در این مسیر، می‌تونیم به محبوبیتمون پیش خدا بی‌افزاییم.

- پیوند خوردن "علم" با "دین" در این حدیث و احادیث مشابه می تونه دلیلی بر این مدعا باشه که علمی مورد تأیید و تأکید خداوند و رسوله که هم‌راستا با دین و ارزش‌های الهی باشه. اگر علمی اهدافی غیر الهی داره، طلب اون علم "واجب" نیست. جست‌وجوی اون علم ممکنه آثار خوب یا بد داشته باشه اما به‌هرحال "واجب" نیست. طلب علومی واجبه که رنگ و بوی الهی داشته باشه. حالا این علم می خواد فقه و الهیات باشه میخواد روانشناسی باشه یا حتی علوم فنی و مهندسی باشه. هرکس به فراخور حالش باید طالب علم متناسب با خودش باشه؛ اما شاید بشه این موضوع رو مطرح کرد که علوم دینی به خاطر ماهیت تربیتی و انسان سازشون نیازمند توجه بیشتری هستن.

- در این حدیث "طلب" علم مدنظره؛ و نه الزاماً "کسب" علم. تأکید اصلی روی جستجوگری و طالب بودن علم و دانشه. رسیدن به نتیجه و کسب علم هم ارزشمنده. منتها نرسیدن به نتیجه و کسب نکردن علم نمی‌تونه و نباید مانع طلب و کاوش علمی بشه.

- علم رو باید عاقلانه جستجو کرد. علم وقتی ارزش داره که عاقلانه به دست اومده باشه. علمی که صرفاً وسیله‌ایه برای کسب نمره و رتبه و مقام و یا علمی که کاملاً موقت، صرفاً حفظی و بازی با زبانه ارزش ذاتی نداره. شاید در کوتاه‌مدت ارزش داشته باشه، ولی  ارزش اصیل نداره. اون علمی ارزشمنده که به عمق جان بنشینه.

- نتیجه‌ی کاربردی این حدیث و حدیث قبل اینه که زندگیمون رو عاقلانه و عالمانه پیش ببریم. از احساسات محض و تقلیدهای کور به نتیجه‌ای نمی‌رسیم و تنها شاید بتونیم حداقل‌ها رو کسب کنیم. نگیم عقل ما ناتوان؛ ناقصه. نگیم علم و دانش به چه کارمون میاد تو زندگی. نگیم ما کی باشیم که بخوایم فکر کنیم و نظر بدیم. این‌ها جملات مسمومیه. فک می‌کنم تأکیدات شدید خدا و رسولش به‌خوبی گواه این قضیه باشه که باید و باید "عاقلانه" و "عالمانه" زندگی کرد.