اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه
اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه

ورود سپاه اسلام به فرماندهی طارق بن زیاد به اسپانیا

علاقه ی زیاد و روزافزونم به علوم انسانی باعث شده که دائم به فکر گسترش فضای نوشته هام تو وبلاگ باشم.در همین راستا تصمیم گرفتم مجددا بخش جدیدی رو به سرفصل ها اضافه کنم تحت عنوان "دیده بان تاریخ" و در این سرشاخه،متناسب با همون روزی که مطلب میذارم،یه مناسبت تاریخی برجسته رو هم در حد یک پست وبلاگی بررسی کنم.امیدوارم مقبول بیفته!

امروز مصادف است با بیست و یکم تیرماه،بیست و پنجم رمضان و دوازدهم ژوئیه؛سپاه اسلام به فرماندهی طارق بن زیاد در حدود 1300 سال پیش و در سال 711 میلادی وارد اسپانیا می شود.

 

ورود سپاه اسلام به فرماندهی طارق بن زیاد به اسپانیا(711 میلادی)

شبه جزیره ی ایبری شامل سرزمین اسپانیا و پرتغال فعلی بوده و در جنوب غربی اروپا قرار دارد که پس از فتح توسط اسلام،نام اندلس بر آن گذاشته شد.این سرزمین  آب و هوایی بسیار مناسب و طبیعتی دلربا دارد.شبه جزیره ایبری از جهت ژئوپولیتیکی نیز بسیار مهم می باشد؛چرا که محل اتصال اروپا و آفریقا بوده و به همین خاطر در طول تاریخ جنگ های فراوانی برای تصرف این منطقه اتفاق افتاده است.

در قرن ششم و هفتم میلادی،طایفه ای به نام ویزیگوت ها بر اندلس حکمرانی می کردند که حکومتی اشرافی و مبتنی بر همان نظام مستبد روم باستان و در قالب مسیحیت را تشکیل داده بودند.پیش از ویزیگوت ها،رومیان و واندال ها بر اندلس حکمرانی می کردند که علی رغم ستمگری شان،آبادانی و فلسفه و تفکر را بر شهر حاکم کرده بودند.پس از شکست رومیان از ویزیگوت ها که قومی بیابان نشین بودند،این آبادانی به سرعت رو به افول گذاشت؛هرچند که این سرزمین مسیحی همچنان نسبت به سایر بخش های اروپا که در آن ها اثری از تمدن دیده نمی شد وضع بهتری داشت.اوضاع اقتصادی اندلس نیز مانند اوضاع اجتماعی آن آشفته و طبقاتی بود.پس از افول قدرت رومیان،سایه ی سنگین فقر،آشفتگی،تفتیش عقاید و خشونت بر سراسر اروپا و از جمله اسپانیا حکمفرما شده بود.حال آن که در آفریقا و با حضور مسلمانان،زمینه های آغاز پیشرفت مهیا بود؛و همین امر سبب ساز مهاجرت های گسترده ای از اسپانیا به آفریقا شد.آغاز درگیری های اسپانیایی های مهاجر با حکومت ویزیگوت ها، به زمانی برمی گردد که پادشاه وقت،رودریک،که با قتل پادشاه پیش از خود به حکومت رسیده بود، به دختر یکی از فرمانداران محلی تعرض می کند و با این اقدام او،این فرماندار محلی با اسپانیایی ها شورشی آفریقا متحد شده و از حاکم مسلمانان آفریقا،موسی بن نصیر،درخواست کمک می کند. موسی نیز با اجازه از ولید بن عبدالملک،خلیفه ی مقتدر مسلمانان،ششمین خلیفه ی امویان که هم عصر امام سجاد (ع) هم بود، وارد عمل می شود.او ابتدائا افسری جوان و شجاع به نام ظریف(طریف) را جهت گردآوری اطلاعات به جنوب اسپانیا می فرستد و پس از کسب گزارش های نارضایت بخش، سپاهی هفت هزار نفری به فرماندهی سرداری دلاور به نام طارق بن زیاد را از طریق تنگه ی جبل الطارق روانه ی جنوب اسپانیا می کند.نفرات این لشکر در ادامه به دوازده هزار نفر افزایش می یابد.

رودریک،پادشاه اسپانیا سپاهی در حدود یکصد هزار نفر را برای مقابله با مسلمانان به جنوب اعزام می کند.علی رغم فراوانی بسیار زیادتر سپاه ویزیگوت ها،آشنایی شان با منطقه و تامین غذایی و تدارکاتی،آن ها به خاطر نارضایتی های درون حکومتی و اجتماعی،نمی توانند مدت زیادی دوام بیاورند و شکست می خورند.رودریک پادشاه نیز به هنگام فرار خود را به آب رودخانه می اندازد و کشته می شود.طارق فرمانده ی سپاه اسلام،.خطابه ی مشهوری به لشکریانش دارد که از زیباترین خطابه های آن روزگاران است:

"اى لشکریان! از این جزیره به کجا خواهید گریخت؟ در حالى که دریا در پشت سر، و دشمن در برابر شماست. پس به خدا قسم که چاره ای جز پایدارى و شکیبایى نیست. بدانید که شما در این جزیره از کودکان یتیم در کنار سفره ى افراد لئیم، زبون ترید اکنون دشمن شما با لشکرى انبوه، سلاحى بُرنده و ذخیره ى غذایى فراوان به استقبالتان آمده است و شما جز شمشیرهایتان، پناهى ندارید و جز آن چه از دشمن بگیرید غذایى ندارید. اگرمدتى در این جزیره به تنگ دستى و نیازمندى گرفتار شوید و در کارتان چاره اى نیندیشید، آبرویتان بر باد خواهد رفت. شما با هراسى که در دلِ دشمنان انداخته اید، شجاعت و جرأت را در خود پرورده اید. پس خوارى و پستى را از آینده ى کار خویش دور کنید و این ستم کاران را از این سرزمین برانید. اکنون لشکرى قوى در برابر شما آمده و هر گاه شما مرگ را بر خود هموار کنید، پیروز مى شوید، زیرا فرصت هم اکنون بر شمادست مى دهد. من شما را از چیزى برحذر نمى کنم که خود از آن دور باشم مگر آن که من پیشرو شما باشم."



همزمان با فتوحات طارق بن زیاد در جنوب اسپانیا،خلیفه ی اموی موسی بن نصیر را نیز با سپاهی راهی این شبه جزیره می کند که بر این فتوحات مسلمانان بیافزاید.این امر اتفاق می افتد و پس از گذشت یک سال از آغاز لشکرکشی،حدود چهارپنجم این سرزمین به تصرف مسلمانان در می آید.موسی غنایم جنگی را نزد ولید می فرستد.ازجمله ی این غنائم سفره ای جواهرنشان بود که ولید دستور داد آن را پاره کنند و جواهر آن سفره ،تاج ها و دیگر اشیاء قیمتی را به مکه بفرستند تا در خانه  خدا نگهداری شود.

پس از موفقیت ها گسترده ی موسی بن نصیر و طارق بن زیاد،ولید از ترس قدرت و محبوبیت روزافزون این دو،آن ها را به دمشق فرا می خواند و حکومت اندلس به دست عبدالعزیز فرزند موسی می افتد که خود شروع ماجراهای هفت قرن حکومت مسلمانان بر اندلس است.

پیروزی مسلمانان بر ویزیگوت ها و حکمرانی شان بر اندلس،آغازگر پیشرفت های عظیمی در این شبه جزیره شد.تربیت تعداد زیادی دانشمند،پیشرفت های بزرگ فرهنگی،علمی،پزشکی و صنعتی،ایجاد کتاب خانه ای بزرگ که همچنان پانزده هزار جلد کتاب خطی دارد،آزادی بردگان،لغو عوارض و باج های سنگین طبقه متوسط،تدوین قوانین عادلانه ی مالیاتی،آزادی عبادی یهودیان و مسیحیان و به طور کلی آغاز تمدن و شهرنشینی اسپانیا و خلق آثار تاریخی علی رغم فضای جهل و استبدادی اروپا،از جمله ی این پیشرفت ها می باشد که بیشتر پرداختن به آن خود مطلبی جداگانه می طلبد.

ویل دورانت در توصیف آن دوران می گوید :

 

«تعلیم عالی به عهده استادانی بود که در مسجدها درس می دادند. برنامه دروس آن ها دانشگاه قرطبه را به وجود آورد که رشته های مستقل داشت و در قرن دهم و یازدهم میلادی تنها دانشگاه قاهره و بغداد از آن سبقت می گرفتند. در غرناطه، طلیطله، اشبیلیه، مورثیا، آلمریا، والانسیا و قادس مدرسه های متوسط نیز بود. صنعت کاغذسازی از بغداد آمد و حجم و شمار کتاب ها را بیفزود، تا آنجا که در اسپانیای اسلامی هفتاد کتابخانه عمومی بود.»

 

نظرات 3 + ارسال نظر
mina شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 23:20 http://2khtareporharf.blogsky.com

سلام علیرضا .خوب مشغول خونه عوض کردن شدیا مثه اینکه وضع مالیت خیلی خوب شده
ما رفتیم منزل جدیدتون نبودین!!!

خب من یه ذره فقط ازاین قسمتی که نوشتی اطلاع داشتم و هیچوقت سراغش نرفته بودم به تاریخ زیاد علاقه نداشتم اما خب وقتی که اینو خوندم میشه گفت هم اطلاعات زیادی گرفتم هم اینکه آدم متوجه یه سری چیزای مشترک میشه .اینکه تو سراسر تاریخ همیشه بودن اونایی که مقتدر بودن کار بلد بودن و به حکومتشون کمک کردن و بودن خیلیایی که نابودش کردن..این چیزیه که مدام حالت چرخه ی طبیعی داره ...

این پیروزهایی که الان من خوندمش که اغلبشم زمینه ی علمی داشته خیلی برام جالب بودن ...نشونه ی اینه که اسلام فقط از لحاظ حکومت و سیاست نیمجنگیده...و این خیلی باعث افتخاره...

در کل پست خیلی خوب و مفیدی بود و خوبه که به وبللاگت اضافش کردی...دیگه نظر خاصی نمیشه داد همینکه میخونیمش خیلی مفیده مچکرم

سلام بر مینا خانم عزیز.
آره گنج پیدا کردم یهویی!
بلاگفا واقعا مزخرفه.دیدم حال نمیده اونجا بنویسم.پیگیری کردم ک همین وبلاگ اصلیم راه بیفته باز ک موفقیت آمیز هم بود.البته خوب این فاصله هه ک افتاد باعث شد ی سری مخاطبای وبلاگم کم شن و تو موتورهای جستجوگر هم برم صفحات چندم!کم مخاطبیه باید جبران شه ی جورایی!
خودمم بی اطلاع بودم و فقط جسته و گریخته ی چیزایی شنیده بودم.گفتم برم ی مطالعه مختصر بکنم درباره ش و ی چیزایی بنویسم بعد.واس خودمم مفید واقع شد.خدا رو شکر ک ب درد تو هم خورد.
آره.ولی خوب مقتدر بودنه همیشه ی سری آفت ها هم داره.مثلا همین ولید بن عبدالملک ک خلیفه بود ب شدت دیکتاتور بود و همین آدم هم امام سجاد رو شهید کرد.اما از شرق و غرب کشورگشایی هم داشت ب وفور.
آره همینطوره.جالب تر هم میشه وقتی می بینیم تاریخ شناس بزرگی مثل ویل دورانت این همه از اون دوران تعریف می کنه..درسته ک از اسلام الان به شدت سوءاستفاده میشه و خیلی وقتا هم رنگ تخریبی می گیره این دین،ولی وقتی میریم تو تاریخ می بینیم چ خدمات عظیمی کرده ب بشریت.
خوشحالم ک پستم راضی کننده بود!
من مچکرم از شما ک اومدی...

mina پنج‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 21:43

سلام...خب بازم خداراشکر ...

جدی؟من فکر میکردم این ولید یه ولی دیگه بوده...خیلی برام جالب بود درعین این همه اقتدار...

بهرحال تاریخ از علماییه که آدم توی هر گرایشی بهش نیاز داره...و خیلی هم ازاین جهت مهمه که هرکسی نمیتونه هرحرفی بزنه یا حقیقت روتحریف کنه...
اتفاقا یه پیج هم توی اینستاگرام پیداش کردم که شخصیتای تاریخی رو معرفی میکنه .یه علم اجمالی پیداکنیم خوبه...

خواهش میکنم ....مرسی

سلام علیکم!
آره.بنی امیه اکثرشون مقتدر و دیکتاتور بودن.هم کلی جنایت داشتن و هم کلی کشورگشایی!
تاریخ یه جورایی تلخ و شیرینه.این که آدم ببینه تو این چند هزار سال عمر بشر،چه اتفاقاتی افتاده خیلی جذابه!ولی خوب زحمت زیادی ک باید کشید تا ب حقیقت رسید تلخه.آدم هر لحظه می ترسه نکنه اینا ک داره می خونه دروغ و تحریفه!خلاصه ک علم پر زحمتیه تاریخ!
عه چ جالب!چیه اسم پیجش؟ما هم پیگیرش باشیم!

مینا چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 02:43

سلام...
ای بابا ... خب پس من یه نتیحه گرفتم البته درست نمیتونه باشه،
اینکه آدمی که خیلی مقتدر میخاد بشه و سریع میخاد یه شبه راه صد ساله رو بره احتمالا از همه ی جوانب خوب نیست چون خیلی وقتا خیلی حق الناسا حق الله ها مانع جمع شدن این همه قدرت میشن!!مخصوصا مساله ی دین که توی حکومت پیش بیاد... والا کشت و کشتار و خونریزی و رسیذن به قدرت که هر جلادی بلده!!
از پیجش عکس میگیرم میفرستم فیس بوک ، اسمشو یادم نمیاد اللان

سلام و درود.
جالب بود نتیجه گیریت.این جوری نگا نکرده بودم به قضیه تا حالا!شاید این نتیجه ای ک تو میگی مطلقا درست نباشه ولی در کل همینطوره.شاید بشه کوروش کبیر و حضرت سلیمان رو پادشاه های مقتدری دونست که کارشون هم کاملا درست بوده،اما این آدما واقعا در اقلیتن.تاریخ پره از چهره های ظالم و در عین حال مقتدر و کشورگشا.دیگه بدتر از چنگیز خان مغول و هیتلر که نداریم!یا به قول تو تو حکومت های دینی،همین بنی امیه رو داشتیم که هم مقتدر بودن .و هم ظالم.کلا خوب بودن حکومتا به نظرم به کشورگشایی و اقتدار این مدلی نیس.به چیزای دیگه ای بستگی داره.چیزایی مث عدالت و آزادی اجتماعی،رشد اخلاق و فرهنگ و تمدن،اثرگذاری مثبت جهانی و...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد