اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه
اندیشه بان

اندیشه بان

جایی برای پاسداری از اندیشه

احداث راه آهن سراسری ایران

راه آهن سراسری ایران ۸۴ سال قبل و در دوره پهلوی اول به بهره‌برداری رسید. در این مطلب به نکات قابل توجه این پروژه عظیم می‌پردازیم:

۱.  مسیرها:

-  درابتدا و زمان رضاشاه، بندر ترکمن (دریای خزر) - تهران - بندر امام خمینی (خلیج فارس) 

- گسترش در زمان محمدرضا شاه از تهران به شهرهای سمنان، مشهد، قزوین، زنجان، تبریز، اصفهان، یزد و کرمان

۲. ترتیب احداث: 

در زمان قاجار بین ۲۰۰ تا ۸۰۰ کیلومتر راه آهن با مقاصد گوناگون (نظامی و غیرنظامی) در مسیرهای مختلفی نظیر رشت به بندرانزلی، تهران تا شهرری و برازجان به بوشهر، جلفا به تبریز، میرجاوه به زاهدان وجود داشته که توسط شرکتهای انگلیسی و بلژیکی ساخته شده است. اما در زمان رضا شاه پیشنهاد ساخت راه‌آهن سراسری به طول ۱۳۹۴ کیلومتر مطرح شد.

۳.  تاریخ های آغاز و ساخت:

-        تصویب لایحه ساخت در سال ۱۳۰۵ و به پیشنهاد نخست وزیر وقت، مستوفی الممالک

-        انعقاد قرارداد با شرکت‌های آمریکایی و آلمانی در سال ۱۳۰۶ و آغاز ساخت

-        انصراف طرف آمریکایی از پروژه به دلیل مشکلات تامین مالی و جایگزینی با یک هلدینگ دانمارکی (با همکاری ۴۳ شرکت از سراسر دنیا) که ساخت راه‌آهن ترکیه را نیز بر عهده داشت. نکته مهم آن که طرف دانمارکی، پروژه را پیش از موعد و با عددی کمتر از بودجه مصوب تحویل داد.

-        بهره برداری در سال ۱۳۱۴ توسط نخست وزیر وقت، علی منصور و تاسیس شرکت راه آهن

-        تکمیل در ۴ شهریور سال ۱۳۱۷

-        رسیدن طول مسیر به ۱۰ هزار کیلومتر در سال ۱۳۶۷

۴. نکات فنی راه آهن اولیه:

 ۱۳۹۴ کیلومتر طول مسیر ۲۳۰ تونل ۳۶۰ پل مرتفع ترین نقطه جایی در غرب اراک و در ارتفاع ۲۲۰۰ متری از سطح دریا.

۵. تامین مالی: 

مالیات ماخوذه از قند، شکر و چای و با نسبت کمتری از محل اعتبارات دولتی

۶.پاسخ به یک اتهام:

 علیرغم صحبت‌هایی که در خصوص ساخت راه آهن با فشار بریتانیا و برای تامین منافع این کشور در جنگ جهانی دوم گفته می‌شود، باید گفت لایحه ساخت راه آهن ۱۳ سال قبل از شروع جنگ جهانی در ایران به تصویب رسیده است.

۷. یکی از برجسته‌ترین نقاط مسیر:

 پل ورسک به عنوان یکی از جذاب ترین قسمت‌های مسیر که اوج مهندسی سازندگان آن را نشان می‌دهد در استان مازندران و حوالی سوادکوه قرار گرفته است.

۸. توسعه در دوره پهلوی دوم:

 در دوره پهلوی دوم و در راستای توسعه خطوط قبلی، خط آهن گرمسار به مشهد، تهران به تبریز و قم به کاشان نیز به بهره برداری رسیدند. محمدرضا شاه توانست طول خطوط آهن کشور را از حدود ۱۴۰۰ کیلومتر به ۴۶۰۰ کیلومتر برساند. 

۹. توسعه در دوره جمهوری اسلامی:

 جمهوری اسلامی طول این خطوط را تا سال ۱۴۰۱ به ۱۴۰۰۰ کیلومتر رسانده است.

 

تفریح

«فرح» در باب تفعیل میشه تفریح. اما از ریشه‌شناسی‌ که بگذریم، می‌بینیم تفریح الزاما فرح‌آور نیست! البته تفریح تو جهان سوم.

تفریح جهان سوم روی دیگه‌ی سکه «تسکین» ه. چراکه انقدر درد و رنج و دغدغه سوار بر مردمه که مجالی برای فرح نیست و تفریحات تنها ابزارهایی‌اند برای تسکین موقت و ادامه حیات نباتی. به خاطر همینه که وقتی تو اوج روزهای سیاه کرونایی و دعوت مردم به قرنطینه خونگی، بازم می‌بینی جمعیت کثیری از مردم ماشینو آتش می‌کنن و با جوجه و شلوارک و بلال و احیانا ورق و عرق دست خانم بچه ها رو می‌گیرن و دل به جاده‌های شمال می‌سپارن، خیلی تعجب نمی‌کنی. انقدر زندگی این مردم یکنواخت و تلخ شده که ترجیح می‌دن خیام‌وار و البته با رعایت صرفه اقتصادی، همین لحظه رو خوش باشن؛ که البته ای کاش از اسم خیام استفاده نمی‌کردم.

اما از باب چرایی عشق مردم جهان سوم به تفریحات دم دستی که بگذریم، می‎‌رسیم به چگونگی این تفریحات. اینجای داستان از قسمت قبل هم عجیب‌تره. چرا که انگار وارد یک کارگاه قالب زنی شدی و هرکس و هرجا رو که می‌بینی همه یک رنگ‌ و یک شکل‌اند. انگار حتا جزئیات تفریح‌هامون هم عینا برامون از پیش معین شدن و ما صرفا موجوداتی هستیم که دامنه حرکت‌مون بین رأی آری و خیر به تفریح کردن در نوسانه و بعد از انتخاب آری دیگه تبدیل می‌شیم به موجوداتی مسلوب الاراده که دنیای اطرافمون برامون همه مسیر رو چیده.

القصه؛ علیرغم همه این تفاصیل منفی، کاری جز تفریح برای جلای روح زخم خورده‌مون باقی نمونده. فلذا خوش باشیم؛ ولو خوشی الکی.

وجود و عدم

عدم چو کوهسارانی بلند و دست نیافتنی، حاکم سرزمین موجود و لاموجود بود که ناگاه اراده‌ای مرموز زمین بازی را بر هم زد و بود را بر نبود برتری بخشید. از آن پس بلندی‌ها پستی گرفتند و دشت‌های بی‌انتها و ملال‌انگیزِ وجود تمام هستی را پوشاندند.

داستان تازه آغازیدن گرفته بود. دشت، نطفه‌ی ناپاکی را در دل خود می‌پرورانید که قرار بود پس از تولد، خود تولد و مرگ باشد. هیولایی شود و پرواز را به آتش بکشد. «زمان» . موجودی گنگ و خودخواه که شاهنشاه لایزال این دشت ملال بود.

اما این پایان ماجرا نبود و ولدی حرام‌تر در راه بود که ماموریت داشت اندک فرصت پرواز و رهایی را به اسارت ببرد. طفل چموشی به نام «سرنوشت» که در بدو تولدش خون ریخت و خون خورد و خون به دنیا آورد. از همان دم که از میان دو برادر، یکی قاتل شد و یکی مقتول.

رویش

همین چند کلمه و جمله کوتاهی را که نوشته بود بارها و بارها خواند. با وسواس خاصی جای کلمات را پس و پیش کرد. حتا تا آخرین ثانیه نیز شک و تردید اجازه حرکت را به دستانش نمی‌داد. چشمانش را بست؛ جسارتش را بیشتر و بیشتر کرد و در آخر دکمه‌ی ارسال را زد.

دیگر همه چیز بر او حرام شده بود.نه خواب داشت و نه خوراک. دائمن صفحه گوشی‌اش را چک می‌کرد که مبادا دیر جواب ایمیلش را ببیند. خلاصه دختر جواب داد؛ بسیار خلاصه و محترم. دیگر زندگی پسر شروع شده بود. دیگر تمام دنیا را با این ایمیل‌ها تاخت نمی‌زد. اوایل آن‌قدر محتاط و پر استرس می‌نوشت که حتا خودش هم از خودش دلخور می‌شد.اما کم‌کم خجالتش را کمرنگ کرد. خجالتی که پیشینه‌ای یک ساله داشت و دختر نمی‌دانست این همه شرم پسر به خاطر عشقی بود که ماه‌های زیادی در حبس مانده بود.

بعد از آن از هر دری با هم صحبت کردند. از ادبیات و تاریخ و فلسفه، تا روحیات و اخلاق‌های هم. بذری که مدت‌ها زیر خاک پنهان و ساکن مانده بود، آرام آرام قد می‌کشید. سیاهی ترسناک زیر خاک جایش را به روشنایی آفتاب می‌داد. 

بذر عشق پسر در حال روییدن بود که توفان گرفت. توفانی که برای پسر حکم مرگ و زندگی داشت.

حاشیه / اردیبهشت ماه ۱۳۹۸

۱. زندگی بالا و پایین داره. این یک گزاره‌ی مسلم و غیر قابل انکاره. ولی چیزی که این وسط قابل بحثه اینه که واکنش ما تو بالا و پایین‌هاش چی هست و چی باید باشه. من فکر می‌کنم اکثریت آدما تو بالاهای زندگی، خودشون رو غرق در لذت و خوشی می‌کنن و همراه باهاش از فکرِ افتادن مجدد تو سراشیبی دچار وحشت می‌شن؛ و برعکس تو پایین‌های زندگی، خودشون رو غرق در افسردگی و غم می‌بینن و با امید به اومدن روز خوب و پایان بدبختی‌ها ذهنشون رو رام می‌کنن؛ اما آیا این واکنش‌ها واکنش‌های درستی هستن؟ به نظر من تا حدی اجتناب‌ناپذیرن و خیلی نمیشه منطقی با قضیه برخورد کرد؛ ولی چیزی که برام روشنه اینه که تو این غائله کسی وضع بهتری خواهد داشت که نسبت به همه‌ی این اتفاق‌ها و قبل و بعدش «علم» داشته باشه. کسی که «گم‌کرده راه» نباشه و بتونه به زندگیش از بالا نگاه کنه.


۲. جنگ شومه. با هیچ رنگ و لعابی هم نمیشه اون رو زیبا و موجه جلوه داد. منکر لزوم جنگیدن در مواقع خاص نیستم، ولی معتقدم باید همه کار کرد که این گزینه هیچ وقت روی میز نیاد. این غول نباید از شیشه بیرون بیاد، که اگه بیاد همه، دوست و دشمن دچار عذاب می‌شن.


۳. «آدمی همانگونه که احتیاج به یاری شدن دارد، به یاری رساندن هم نیازمند است.»    کتاب «دیروز امروز فردا» از دکتر اسلامی ندوشن


۴. «زیر پوست شهر» عبارت استعاری زیبایی که حتا کلیشه شدنش هم نمی‌تونه از عمقش کم کنه. نصف شب، وقتی که هیاهوی شهر می‌خوابه، تازه فقر و فساد بیدار می‌شه. بدن‌های تا کمر فرو رفته تو سطل زباله، روسپی‌های شرف فروش و معتادانِ در حال جون کندن، همه همین‌جا و در کنارمونن. نخوابیم تا اون‌ها بیدار نشن.


۵. اوضاع اقتصادی جالب نیست؛ از اون بدتر اوضاع اجتماعی، و از همه‌ی این‌ها بدتر اوضاع دینی. اسلام که در این سرزمین قدمت بالای هزار سال داره، امروز مرجعیتش رو از دست داده و مثل خیلی چیزهای دیگه، قربانی اهداف سیاسی شده. غمناکه که این میراث هزار و چند ساله، تو عصر ما و به دست ما و جلوی دیدگان ما داره نفس‌های آخرش رو می‌کشه. غمناکه!


۶. تو پست قبلی که قبل عید گذاشتم، نسبت به تورم چند‌باره‌ی پیش رو و لزوم سرمایه‌گذاری هشدار داده بودم. این بار می‌خوام یه کم دقیق‌تر توصیه به سرمایه‌گذاری بکنم. تو این اوضاع گنگ و پر از ابهام، بهترین کار، داشتن سبد سرمایه‌گذاری متنوعه. نباید فکر کرد که تو شرایط تورمی فعلی، سرمایه‌گذاری تو اوراقِ بدون ریسک و سپرده‌های بانکی بی‌فایده ست. حتما و حتما باید بخشی از سبد رو به این‌ها اختصاص داد؛ ولی خب البته نباید از سرمایه‌گذاری در طلا و ارز و سهام هم غافل شد.


۷. هرگز کسی این‌گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشسته‌ام.     احمد شاملو



حاشیه / بهمن‌ماه ۱۳۹۷

۱. این روزها کار من شده است شمردن و باز شمردن روزها و سال‌ها. این که در چه تاریخی سربازی‌ام دوباره شروع می‌شود و در چه تاریخی تمام؛ در چه تاریخی فلان مبلغ پس‌انداز خواهم داشت و در چه تاریخی فلان چیز را خواهم خرید. چرتکه انداختن‌های تاریخی و پولی، لذت زندگی را از من گرفته است؛ زندگی‌ای که شاید اندازه‌ی هیچ‌یک از برنامه‌هایم بهم فرصت ندهد.


۲. انقلابی چهل ساله که نه... نظامی چهل ساله. دستگاه حاکمیتیِ منحط‌شده‌ای که از انقلابی‌گری‌اش تنها داد و هوارهای جنجالی و شعاری برایش باقی مانده و از مغزهای گران‌بهای ۵۶ و ۵۷ تهی شده است. انقلاب چهل سالگیش را ندید؛ چرا که سال‌ها پیش از این دار و ندارش را به پای جهل و فساد ریخت و سوزاند.


۳. «من یک کلمه از آن‌چه تو می‌گویی قبول ندارم، ولی تا دم مرگ برای این‌که تو حق گفتن سخنان خود را داشته باشی، مبارزه خواهم کرد. »

 از  کتاب «ولتر در نامه‌های خود»


۴. هم جذب کردن و هم جذب شدن هنر به حساب می‌آن. جذابیت‌ها تو جامعه‌ی ما خیلی سریع ایجاد می‌شه و با همون سرعت هم از بین می‌ره. خانم‌های ما باید یاد بگیرن چطور تک عشق‌شون رو «جذب همیشگی» کنن و آقایون ما هم باید یاد بگیرن چطور «جذب همیشگی» تک عشق‌شون بشن.


۵. فکر می‌کنم حال و روز جامعه طوری شده که دیگه امر به معروف و نهی از منکر کلامی، عملاً کارکردی خلاف ماهیت خودش رو پیدا کرده و دیگه بهتره تا حد زیادی به کنار گذاشته بشه. دین‌داران ما باید بدونن تو شرایط فعلی، صرفاً با حسن رفتارشون می‌تونن تبلیغ دین بکنن و نه با کلام دینی.


۶. برای سال ۹۸، تورمی بزرگ‌تر یا مساوی سال ۹۷ پیش‌بینی شده؛ پیش‌بینی‌ای که با توجه به چشم‌انداز سیاسی و حجم وحشتناک نقدینگی، چندان دور از ذهن نیست. پیشنهاد می‌کنم سهم وجوه نقدتون رو حداقل، و سهم سرمایه گذاری‌های غیرنقدتون رو حداکثر کنید. کمربندها رو باید محکم‌تر بست.


۷. ما با غمت ز شادی عالم گذشته‌ایم

 ور بنگری ز لذت غم هم گذشته ایم


این عشق را به عهد و به پیمان نیاز نیست 

چون در رهت ز عالم و آدم گذشته‌ایم                                                         


 پژمان بختیاری


اعدام دکتر حسین فاطمی - قسمت دوم

۵. دکتر فاطمی در سال ۱۳۲۹ با پریوش سطوتی ازدواج کرد. ازدواجی که ثمره آن، فرزندی به نام سیروس بود که تقریبا تمام عمر خود را در فرانسه گذرانده است.

 

۶. پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلس، دکتر محمد مصدق در بهار ۱۳۳۰ به نخست وزیری ایران رسید. او در میان افراد کابینه‌اش، دکتر حسین فاطمی را نیز وارد، و او را به عنوان سخنگوی دولت و معاون پارلمانی خود منصوب کرد؛ و بدین‌گونه مصدق و فاطمی بیش از پیش به هم نزدیک و هم‌دل شدند.

 جالب آن که فاطمی پس از دریافت حکم دولتی، به روزنامه باختر امروز رفته و آن ها را به ادامه انتقاد از دولت دعوت می کند.

 

۷. در بیست و پنجمین روز از بهمن ماه ۱۳۳۰ و در مراسم سالگرد محمد مسعود که در گورستان ظهیرالدوله شمیران برگزار می‌شد، نوجوانی ۱۵ ساله که از اعضای گروهک فداییان اسلام بود، به هنگام سخنرانی دکتر پشت تریبون او را مورد اصابت گلوله قرار داد. ترور دردناک و نافرجامی که دکتر فاطمی را در حدود شش ماه تا یک سال درگیر بیمارستان و درمان کرد؛ اما حسین فاطمی که بارها و بارها خطرات مختلف را از نزدیک چشیده بود، این بار نیز تسلیم نشد و در مهرماه ۱۳۳۱ وزارت امورخارجه دکتر مصدق را به عهده گرفت.

نکته جالب آن که آن نوجوان تروریست ۱۵ساله، هم‌اکنون به عنوان دبیرکل جمعیت فداییان اسلام مشغول فعالیت است.

 

۸. دکتر فاطمی بلافاصله پس از انتصاب به عنوان وزیر امورخارجه، اقدامات اساسی و ضداستعماری خود را کلید زد. بدین ترتیب که پس از کشف اسناد جاسوسی انگلستان در ایران، سفارت‌خانه آن کشور را تعطیل و روابط دیپلماتیک دو کشور را نیز تعلیق کرد. او هم‌چنین با پیگیری‌های خود توانست ۸۵ نفر از اعضای وابسته به دربار و اشرافیت قدیم را که در مسائل امورخارجه دولت دخالت می‌کردند از وزارت اخراج کند. اقدام مهم دیگر دکتر نیز تدوین اساسنامه جدید برای وزارت امورخارجه بود که منجر به راه‌اندازی کنفرانس‌های منطقه‌ای متعددی شد.

 

۹. پس از فراغت نسبی دولت دکتر مصدق از درگیری‌های خارجی، بلافاصله ماجرای کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ پیش آمد. نیروهای نظامی به رهبری سرهنگ نصیری، شبانه فاطمی و برخی دیگر از ورزای کابینه را بازداشت کرده و برای سرنگونی نظامی دولت اقدام نمودند؛ اما پس از بازداشت نصیری، کودتا شکست خورده و دکتر فاطمی خواستار محاکمه کودتاچیان و حتی براندازی سلطنت ۱۲ساله محمدرضا شاه شد. شاهی که به هنگام کودتا به همراه همسرش به عراق گریخته بود. دیری نپایید که کودتاچیان مجددا در سه روز بعد، ۲۸امین روز مرداد ماه ۳۲ کودتای دوم را پیاده‌سازی کرده و این بار توانستند با موفقیت دولت مصدق را سرنگون کرده و شاه را به ایران بازگردانند. در این هنگام دکتر فاطمی و سایر رهبران جبهه ملی متواری شده و به زندگی مخفیانه روی آوردند. اما در نهایت پس از شش ماه، فاطمی را در خانه‌ای در تجریش شناسایی و بازداشت کردند. شعبان جعفری ملقب به شعبان بی مخ به همراه برخی افراد نظامی اقدام به ضرب و جرح فاطمی کرده و سه ضربه چاقو به او وارد می‌کنند؛ این سوءقصد را می‌توان دومین ترور نافرجام دکتر دانست.

 

۱۰. حسین فاطمی پس از تحمل چندین ماه بیماری (ناشی از جراحت زمان دستگیری) در زندان، در مهرماه ۱۳۳۳ و در دادگاهی نظامی به جرم اقدام برای برکناری شاه و براندازی سلطنت، محاکمه و به اعدام محکوم شد. فاطمی در جریان دادگاه در پاسخ به اتهامات گفت: «من دیگر در این لحظات در مقام تظاهر و عوام‌فریبی نیستم و به مرگ خود یقین دارم و آن‌چه می‌گویم از روی حقیقت است. ما از نهضتی به پیشوایی دکتر مصدق حمایت کردیم که هیچ قصد و غرضی جز عزت و استقلال مملکت نداشت. من برای آن کشته می‌شوم که اولین اقدامم در وزارت بستن سفارتخانه و قطع رابطه با انگلستان بود. هیچ مأیوس نیستم، از هر قطره‌ی خون من هزاران نهال می‌روید و با تأیید خداوند قهار، انتقام این ملت ستم‌دیده را از استعمار ناپاک می‌گیرد

سرانجام نوزدهمین روز آبان سال ۱۳۳۲ فاطمی را در حالی که آثار بیماری و ضرب و شتم در او نمایان بود، کشان‌کشان تا پای جوخه‌ی‌‌ اعدام بردند. بعد‌ها روایت شد که او هنگام اعدام فریاد زده بود «بسم الله الرحمن الرحیم؛ پاینده ایران، زنده باد دکتر مصدق»... و بعد صدای رگبار گلوله‌های بختیار و نصیری در میدان تیر لشگر دو زرهی تهران پیچید.



+ در متن فوق از سایت تاریخ ایرانی و نیز صحبت‌های همسر دکتر فاطمی بهره‌هایی گرفته شده است.


اعدام دکتر حسین فاطمی - قسمت اول

۱. سید حسین فاطمی، در سال ۱۲۹۸ (بنا بر برخی روایت‌ها ۱۲۹۹ یا ۱۲۹۶) در نایین اصفهان به دنیا آمد؛ و عمر کوتاه ۳۵ ساله‌اش در نوزدهمین روز از آبان سال ۱۳۳۳ به پایان رسید.


۲. پدر او، سید علی محمد سیف‌العلماء، از روحانیون طراز اول نایین محسوب می‌شد و مادرش نیز دختر حجت‌الاسلام خادم العلوم بود. بنابراین سید حسین در محیطی کاملا مذهبی و روحانی دوران کودکی خود را گذراند. موضوعی که بعدها و در بعضی ارتباطات دکتر فاطمی موثر بوده است.


۳. سید حسین تحصیلات ابتدایی را در نایین و تحصیلات دبیرستانی را در اصفهان گذراند. او در ادامه، دیپلم ادبی خود را از کالج انگلیسی اصفهان دریافت و از همان زمان به نوشتن مقالات ادبی در روزنامه‌های روز اصفهان نظیر باختر اقدام کرد. او پس از اخذ دیپلم، به تهران رفت و به همکاری با روزنامه ستاره پرداخت، که به علت انتقادات بی‌پرده‌اش، از تهران به اصفهان تبعید شد. در اصفهان نیز به علت مقالات انتقادی‌اش نسبت به حکومت و نمایندگان رضاشاهی، مجددا مورد بازخواست قرار گرفته و در حدود سال ۱۳۱۸ زندانی شد. حبسی که تا پس از حمله‌ی متفقین به ایران در شهریور ۱۳۲۰ و باز شدن فضای سیاسی در آن دهه طول کشید. او پس از آزادی مجددا به تهران بازگشته و در سال ۱۳۲۱، روزنامه‌ی باختر امروز را به همراه بعضی دوستانش مانند محمد مسعود راه انداخت. انتقادات او از مقامات رضاشاهی، در این روزنامه دوباره به اوج خود رسید.

او برای تکمیل تحصیلات خود، در سال ۱۳۲۳ به فرانسه رفته و پس از اخذ دکترای حقوق، در سال ۱۳۲۷ به ایران بازگشت. جالب آن‌که او حین تحصیلات خارج از کشور خود نیز دست از فعالیت‌های مطبوعاتی نکشیده و با روزنامه‌های مرد امروز (با مدیریت محمد مسعود) و ستاره هم‌کاری می‌کرد.


۴. ترور محمد مسعود در سال ۱۳۲۶ (احتمالا توسط حزب توده و برای ایجاد جو ضد سلطنتی) باعث غم و اندوه فراوان نزدیک‌ترین دوست او، یعنی دکتر حسین فاطمی گردید. قلم و فعالیت‌های دکتر پس از این واقعه تندتر از قبل شد. نتیجه آن که روزنامه باختر امروز در سال ۲۸ به محاق توقیف رفت.

در اعتراض به نحوه برگزاری انتخابات مجلس شانزدهم در مهرماه ۲۸، تعدادی از روزنامه‌نگاران مخالف دولت مانند دکتر فاطمی و شماری از سران حزب ایران به رهبری دکتر محمد مصدق، به تحصن در دربار دست زدند. تحصنی که فی‌نفسه به جایی نرسید، اما سبب ایجاد اساس «جبهه ملی ایران» گردید. این جبهه در انتخابات مجلس به موفقیت‌های شایانی دست پیدا کره و افرادی مانند مصدق و فاطمی را به عنوان نماینده وارد مجلس کرد؛ مجلسی که توانست پیشنهاد اولیه‌ی دکتر فاطمی مبنی بر ملی شدن صنعت نفت را در ردیف اولویت‌های اصلی آن به تصویب برساند.





حاشیه / شهریورماه ۱۳۹۶

۱. محسن حججی. جوون شجاعی که احتمالا بنا به دلایل اعتقادی و اسلامی، جونش رو به سخت‌ترین شکل ممکن از دست داد. از جنبه‌های مختلفی می‌شه به این موضوع نگاه کرد. از دیدگاه خود حججی، از دیدگاه مقامات حکومتی و سیاسی، از دیدگاه خانواده و نزدیکانش و از دیدگاه مخالفین و موافقین این اتفاق در جامعه. من به شخصه فکر می‌کنم محسن حججی و بقیه عزیزانی که به خاطر اعتقادات‌شون، از همه‌ی هستی و دل‌بستگی‌هاشون گذشتن، روح بسیار بزرگ و آزاده‌ای دارن؛ ولی مطمئن نیستم که این حجم از خون و ایثار، این «گوشت‌های قربانی متبرک» ، ثمر خواهند داشت یا متاسفانه به هدر خواهند رفت.


۲. قرار گرفتن در موقعیت «اقلیت جامعه بودن» ، توأمان تلخی و شیرینی داره؛ تلخی تنهایی و شیرینی غرور و خاص بودن! جامعه‌ی دین‌دار کشور، خصوصا در شهرهای بزرگ، در حال وارد شدن به این فاز اقلیتیه.


۳. همون‌طور که اکثر اقتصاددان‌های کشور پیش‌بینی می‌کردن، روند افزایش نسبی قیمت‌ها بعد از انتخابات شیب تندتری به خودش گرفته. اگر در ماه‌های آتی با افزایش قیمت ارز، کالا، خدمات، مسکن و... روبرو شدین خیلی هم تعجب نکنین.


۴. «زیر پوست شهر» ؛ عبارت استعاری زیبایی که حتا کلیشه شدنش هم نمی‌تونه از عمقش کم کنه. نصف‌شب، وقتی که هیاهوی شهر می‌خوابه، تازه فقر و فساد بیدار می‌شه. بدن‌های تا کمر فرو رفته تو سطل زباله، روسپی‌های شرف‌‌فروش و معتادانِ در حال جون کندن، همه همین‌جا و در کنارمونن. نخوابیم تا اون‌ها بیدار نشن.


۵. من نیز چشم از خواب خوش برمی‌نکردم پیش از این / روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را

مقدار یار هم‌نفس چون من نداند هیچ‌کس / ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را                 سعدی

حاشیه / مردادماه ۱۳۹۶

۱. اگر گاهی اوقات به «زنده بودنت» شک می‌کنی، بدون که زنده‌ای! شک نکردن به حیات نشونه‌ی مردنه. این روزا بدجوری ذهنم درگیر اینه که بفهمم زنده‌ام یا نه...


۲. سیاست‌ورزی درست، مصلحانه و نتیجه‌گرا در فضای استبدادی، کاری بوده که گروه‌های اصلاح‌گرای قبل از انقلاب نظیر نهضت آزادی در صدد انجامش بودن، ولی ناکام موندن. فراموش نکنیم که امروز هم همون شرایط کم و بیش برقراره. کوچک‌ترین اشتباهی در اصلاح‌طلبی واقعی ممکنه به حذف کامل اون توسط دیکتاتوری اقتدارگرا منجر بشه.


۳. بخشی از خطبه‌ی ۳۲ نهج‌البلاغه از زبان حضرت امیر: «ای مردم! در روزگاری کینه‌توز و پر از ناسپاسی و کفران نعمت‌ها قرارگرفته‌ایم. روزگاری که نیکوکار بدکار به شمار می‌آید و ستمگر بر تجاوز و سرکشی خود می‌افزاید. نه از آنچه می‌دانیم بهره می‌گیریم و نه از آنچه نمی‌دانیم می‌پرسیم و نه از حادثه مهمی، تا بر ما فرود نیاید، می‌ترسیم.»


۴. هم جذب کردن و هم جذب شدن هنر به حساب می‌آن. برخلاف تصور اکثریت بر این‌که ما ایرانی‌ها، آقایون و خانم‌ها، تو این زمینه خیلی هنرمندیم، اتفاقا برعکس خیلی هم بی‌هنریم! جذابیت‌ها تو جامعه‌ی ما خیلی سریع ایجاد می‌شه و با همون سرعت هم از بین می‌ره. خانم‌های ما باید یاد بگیرن چطور تک‌ عشقشون رو «جذب همیشگی» بکنن و آقایون ما هم باید یاد بگیرن چطور «جذب همیشگی» تک عشقشون بشن.


۵. بدون عشق کم‌کم مغز من از کار می‌افتد / نوار قلب من بر چرخه‌ی تکرار می‌افتد

شبیه آخرین برگ درختی پیر، در طوفان / که تا حالا نیافتاده ولی این بار می‌افتد                اصغر عظیمی‌مهر


با قرآن - قسمت سوم

ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ (۸)

سپس در همان روز است که از نعمت [روی زمین] پرسیده خواهید شد.

سوره تکاثر


۱. در آیات متعددی از قرآن، «پرسش‌گری از انسان» را در روز قیامت مشاهده می‌کنیم. به نظر می‌رسد خداوند متعال پیش از هر پاداش یا مجازاتی، ابتدائا خود فرد را به مرحله‌ی قضاوت می‌کشاند و با پرسش‌هایش از انسان، سبب می‌شود فرد، خود نسبت به آن‌چه انجام داده پاسخ‌گو بوده و زندگی دنیایی‌اش را بسنجد.


۲. کلمه‌ی «نعیم» در آیه، به مطلق نعمت‌ها اشاره می‌کند؛ یعنی هر چیزی که کلمه‌ی «نعمت» بر آن صادق باشد. بنابراین در قیامت از همه‌ی نعمت‌هایی که به انسان داده شده است پرسیده خواهد شد. انسان در آن روز باید بگوید که با امکاناتی که به او داده شده چه کرده و آن‌ها را در چه راهی به مصرف رسانده است. سلامتی و جسمش را چگونه مستهلک کرده است؛ با طبیعت و محیط اطرافش چگونه رفتار کرده است. انسان باید توضیح دهد دانش، مذهب و هنری را  که داشته است به چه مصرفی رسانده؛ و بسیار بسیار از این دست سوالات.


۳. در بعضی روایت‌ها آمده است که حضرت پروردگار سوالات اصلی‌اش را درباره‌ی نعمت‌های بزرگ‌تر، معنوی‌تر و تعیین‌کننده‌تر می‌پرسد. به طور مثال پرسش‌گری از استعدادهای ذاتی انسان، در اولویت بسیار بالاتری از حداقل میزان آب و غذایی‌ است که برای ادامه‌ی حیات‌اش به آن‌ها نیاز دارد. پس واجب است انسان پیوسته به نعمت‌های بزرگ، معنوی و پر کاربردی که بدو داده شده است فکر کند و آن‌ها را در بهترین راه‌های ممکن استفاده نماید؛ که اگر با اهمال یا سوءاستفاده آن‌ها را هدر دهد، در روز قیامت شرمندگی در برابر خداوند متعال را باید به جان بخرد.


۴. ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش / که محالست در این مرحله امکان خلود                 سعدی


۵. دانلود تلاوت سوره‌ی مبارکه‌ی تکاثر با صدای شحات انور



+ در متن فوق از تفسیر المیزان و تفسیر نمونه بهره‌هایی گرفته شده است.


خلاصه ای از زندگی افلاطون

- افلاطون (Plato)، دومین فیلسوف از سه‌گانه‌ی بزرگ فلاسفه‌ی یونان باستان (سقراط، افلاطون، ارسطو) ، در حدود ۲۴۰۰ تا ۲۵۰۰ سال پیش و در آتن و سیسیل زندگی می‌کرد. او نخستین فیلسوف غربی بود که آثارش سالم و دست نخورده باقی مانده است.

- افلاطون بر خلاف استادش، سقراط، جوانی زیبا، ثروتمند و ورزشکار بود. او سال‌های ۲۰ تا ۳۰ سالگی خود را در راه آموختن از سقراط سپری کرد و در نهایت پس از محکوم‌شدن سقراط به اعدام و نوشیدن جام زهر، در اوج تأثر و ناامیدی، آتن را ترک و به مهاجرت‌های گسترده‌ای اقدام کرد.

- سفرهای افلاطون به مصر، سیسیل، فلسطین و سواحل رود گنگ چیزی در حدود ده سال طول کشیده و او در حدود ۴۰ سالگی مجددا به آتن بازگشت. پس از بازگشت به دیار خود، «مدرسه‌ی علوم، فلسفه و ادبیات» خود را به نام «آکادمیا» بنا کرد؛ که به‌نوعی می‌توان آن را اولین دانشگاه تاریخ دانست. او بالای آکادمی خود این عبارت را نقش کرد: «کسی که ریاضی نداند، اجازه‌ی ورود به این‌جا را ندارد.» .

- معروف‌ترین اثر افلاطون، کتاب «جمهور» می‌باشد که به‌صورت مکالمات جدلی میان سقراط با سایر فرزانگان تنظیم شده و البته از صراحت زیادی نیز برخوردار نیست. این کتاب را می‌توان جامع نظریات افلاطون در زمینه‌های مختلف فلسفه دانست. مشهورترین نظریه‌ی او نیزنظریه‌ی صورت‌ها (مُثُل) می‌باشد که در تاریخ بارها و بارها محل ارجاع اندیشمندان بوده است.

- او سرانجام در حدود هشتاد سالگی و درحالی‌که در طول عمر خود بیش از بیست مکالمه‌ی کوتاه و بلند منتشر کرده بود، دیده از جهان فرو بست.





برخی منابع مورداستفاده در ذکر وقایع تاریخی این مطلب عبارت‌اند از کتاب‌های خداوندان اندیشه سیاسی، تاریخ فلسفه ویل دورانت و سرگذشت فلسفه برایان مگی


اعدام خسرو گلسرخی - ۲۹ بهمن‌ماه ۱۳۵۲ - قسمت دوم

۵. دو سال پیش از این بازداشت‌ها، و در سال ۱۳۵۰، گلسرخی به همراه همسرش و نیز شکوه میرزادگی (باشکوه فرهنگ) که هرسه در روزنامه کیهان مشغول به کار بودند، و نیز چند تن دیگر، با تشکیل محفلی در صدد طرح‌ریزی برای ترور شاه برمی‌آیند و نقطه‌ی نفوذ خود را نیز ارتباطات خلبان مخصوص شاه با شکوه میرزادگی تعیین می‌کنند؛ اما در نهایت پس از بررسی طرح‌های مختلف و باتوجه به امکانات محدود، از نقشه‌ی خود صرف‌نظر می‌نمایند.


۶. در پاییز سال ۱۳۵۲، و در زمانی‌که گلسرخی ماه‌ها بود که در زندان روزها را می‌گذراند، گروهی ۱۲ نفره نقشه‌ای برای گروگان‌گیری فرح دیبا (همسر شاه) و یا رضا پهلوی (پسر شاه) ریخته و آماده‌ی پیاده کردن آن در فستیوال کودک می‌شوند. نقشه‌ای که پیش از اجرا لو می‌رود و ساواک هر ۱۲ نفر را بازداشت می‌کند. جالب آن‌که یکی از افراد بازداشتی شکوه میرزادگی بود که بلافاصله پس از دست‌گیری، خود را باخته و همه‌ی ماجرا و افراد را لو می‌دهد؛ و در خلال اعترافات‌اش حتی به طرح‌ریزی‌های اولیه‌ای که دو سال پیش از این با گلسرخی برای ترور شاه کرده بودند نیز اشاره کرد. اعترافاتی که سبب شد گلسرخی نیز در مظان اتهامات بزرگی قرار بگیرد.


۷. پس از پایان دست‌گیری‌ها و اتمام طرح گروگان‌گیری، حکومت پهلوی به برپایی دادگاه متهمان اقدام و در مرحله‌ی اول ۷ نفر را از جمله گلسرخی به اعدام محکوم می‌کند؛ اما پس از دفاعیات افراد و طلب بخشش از شاه، در نهایت با تصمیم حکومت و دربار، تنها دو نفر که حاضر به تسلیم و بخشش‌خواهی نشدند، یعنی خسرو گلسرخی  و کرامت دانشیان (سراینده‌ی ترانه‌ی بهاران خجسته باد) به اعدام محکوم گردیدند. این دو نفر با صحبت‌های آتشین و کوبنده‌ی خود در دادگاه و تهییج جو ضد حکومتی ، نقشه‌ی دادگاه را برای گرفتن زهرچشم از مخالفان و نیز تبلیغ بخشندگی و عفو ملوکانه شاه، نقش بر آب کرده و مستحق اعدام تشخیص داده شدند. سروده‌ها و نوشته‌های این دو شاعر، نویسنده و فعال سیاسی همواره از ترانه‌ها و سرودهای انقلابی سال‌های بعد باقی ماند.


۸. شکوه میرزادگی نیز پس از تحمل حبسی کوتاه‌مدت، پس از آزادی به هم‌کاری با حزب رستاخیز پرداخته و پس از انقلاب نیز از کشور خارج شد.


۹. بخشی از دفاعیات خسرو گلسرخی در دادگاه:

اتهام سیاسی در ایران نیازمند اسناد و مدارک نیست. خود من نمونه صادق این گونه متهم سیاسی در ایران هستم. در فروردین‌ماه، چنانکه در کیفرخواست آمده، به اتهام تشکیل یک گروه کمونیستی که حتی یک کتاب نخوانده است، دستگیر می‌شوم. تحت شکنجه قرار می‌گیرم (در اینجا یک نفر می‌گوید: «دروغه») و خون ادرار می‌کنم. بعد مرا به زندان دیگری منتقل می‌کنند. آنگاه هفت ماه بعد دوباره تحت بازجویی قرار می‌گیرم که توطئه کرده‌ام. دو سال پیش حرف زده‌ام و اینک به عنوان توطئه‌گر در این دادگاه محاکمه می‌شوم. اتهام سیاسی در ایران، این است.

زندان‌های ایران پر است از جوانان و نوجوانانی که به اتهام اندیشیدن و فکر کردن و کتاب خواندن، توقیف و شکنجه و زندانی می‌شوند. آقای رئیس دادگاه! همین دادگاه‌های شما آنها را محکوم به زندان می‌کنند. آنان وقتی که به زندان می‌روند و بازمی‌گردند، دیگر کتاب را کنار می‌گذارند. مسلسل به دست می‌گیرند. باید دنبال علل اساسی گشت. معلول‌ها فقط ما را وادار به گلایه می‌کنند. چنین است که آنچه ما در اطراف خود می‌بینیم، فقط گلایه است.

در ایران، انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه می‌کنند. چنانگه گفتم، من از خلقم جدا نیستم ولی نمونه صادق آن هستم. این نوع برخورد با یک جوان، کسی که اندیشه می‌کند، یادآور انگیزیسیون و تفتیش عقاید قرون وسطایی است.


۱۰. ابیاتی از سروده‌های خسرو گلسرخی:

شب که می‌آید و می‌کوبد پشتِ در را

به خودم می‌گویم

اگر از خواب شب یلدا ما برخیزیم

اگر از خواب بلند یلدا، برخیزیم

ما همین فردا

کاری خواهیم کرد

کاری کارستان...



برخی منابع مورداستفاده در ذکر وقایع تاریخی این مطلب عبارت‌اند از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، روزنامه شرق، مصاحبه و روایت‌های عاطفه گرگین و سایر متهمان.

اعدام خسرو گلسرخی - ۲۹ بهمن‌ماه ۱۳۵۲ - قسمت اول

۱. خسرو گلسرخی در بهمن‌ماهی سی سال پیش از تیربارانش، در شهر رشت دیده به جهان گشود؛ و در همان کودکی (پنج سالگی) پدرش را از دست داد. او ۱۹ سال ابتدایی عمرش را در قم و با پدربزرگش که از هم‌رزمان میرزا کوچک خان جنگلی بود سپری کرد؛ و بدین ترتیب در همان کودکی و نوجوانی، افکار و اعتقادات مبارزاتی در وجود او ریشه دواند.


۲. در سال ۱۳۴۱ و در آستانه‌ی بیست سالگی، پس از فوت پدربزرگ، با برادرش به تهران مهاجرت کرده و هم‌زمان به کار و درس و مطالعه مشغول شد. او در این سال‌ها به تحصیلات دانشگاهی در رشته‌ی زبان انگلیسی و نیز آموختن زبان فرانسه همت گمارد و مطالعات گسترده‌ای نیز در حوزه‌ی ادبیات صورت داد. در همین ایام بود که نقدهای ادبی و اشعار زیادی از او در روزنامه‌ها  و به نام‌های مستعار (مانند دامون، بابک رستگار و...) به چاپ رسید. با این حال شروع جدی کار او را در شعر می‌توان سال ۴۵ دانست.


۳. در بیست و شش سالگی (۱۳۴۸) و درحالی‌که سردبیر بخش هنری روزنامه کیهان بود، با عاطفه گرگین، شاعر و نویسنده‌ی هم‌فکرش ازدواج کرد. ازدواجی که باعث غنای هرچه بیشتر او و زمینه‌ساز شکوفایی فکری‌اش در سال‌های ۴۸ تا ۵۱ گردید. در همین سال‌ها بود که نقدهای خلاقانه و اجتماعی زیادی از او به چاپ رسید. حاصل ازدواج او و همسرش پسری به نام دامون بود.


۴. در هشتم فروردین سال ۱۳۵۲، ماموران ساواک گلسرخی را در روزنامه کیهان دستگیر می‌کنند. از آن‌جایی که ظاهرا در پرونده‌ی او فعالیت سیاسی خاصی مشاهده نگردید، به جرم افکار و نوشته‌های انتقادی و چپ‌گرایانه‌اش احتمال حکم زندانی چند ساله برایش انتظار می‌رفت؛ که البته بر خلاف پیش‌بینی‌ها و با اعترافات بازداشتی‌هایی نظیر شکوه میرزادگی، داستان زندگی خسرو طور دیگری رقم خورد. جالب آن‌که همسر او را نیز در همان فروردین ۵۲ بازداشت کرده و بیش‌تر از سه سال در زندان نگه داشتند.




تشکیل شورای سلطنت

۱. در بیست و سومین روز از دی‌ماه سال ۱۳۵۷ و سه روز قبل از خروج شاه از کشور، شورای سلطنت به دستور شاه و به ریاست سید جلال‌الدین تهرانی تشکیل شد. هدف از تشکیل این شورا آن بود که در غیاب شاه و از طرف او، به طور موقت اداره‌ی کشور را بر عهده داشته باشد. شورایی که ابتدا توسط نخست‌وزیر اسبق، علی امینی، و تقریبا دو ماه پیش از این به شاه پیشنهاد شده بود؛ اما با موافقت او روبرو نگردید. تا این که با شدت گرفتن راهپیمایی‌ها و به ویژه پس از تظاهرات سنگین عاشورای ۵۷ در آذرماه، شاه تشکیل این شورا را می‌پذیرد.

حکاّم، در عموم جوامعی که در آن‌ها تنها یک صدا به گوش می‌خورد، و آن هم صدای استبداد، پس از روبرو شدن با اعتراضات مردمی، با تمام توان سعی در انکار و سرکوب آن می‌کنند و غالبا آن را جدی نگرفته یا به عوامل خارجی نسبت می‌دهند. آن‌ها تنها زمانی ممکن است به خود بیایند که تخت و تاج خود را از نزدیک در حال سرنگونی ببینند.


۲. شاه در پی سخنرانی معروف خود در تلویزیون ملی ایران - که گفته بود صدای انقلاب مردم را شنیده است - و با موافقت تدریجی خود مبنی بر تشکیل شورای سلطنت، بر این سعی بود که بتواند از میان چهره‌های سیاسی نزدیک به روحانیت و نیز برخی افراد خوش‌نام در میان مردم، این شورا را تشکیل بدهد؛ تلاشی که در نهایت چندان موفقیت‌آمیز نبود و غالب انقلابیون حاضر به هم‌کاری نشدند. پس از کش و قوس‌های فراوان، این افراد به عنوان اعضای شورا انتخاب گردیدند:

شاپور بختیار (نخست‌وزیر) - محمد سجادی (رییس مجلس سنا) - جواد سعید (رییس مجلس شورای ملی) - علیقلی اردلان (وزیر دربار) - عبدالله انتظام - ارتشبد قره‌داغی - دکتر علی‌آبادی (دادستان سابق کشور) - محمدعلی وارسته - سید جلال‌الدین تهرانی

شاه تصمیم گرفت ریاست شورا را بر عهده‌ی جلال‌الدین تهرانی بگذارد. فردی که هم به دربار نزدیک بود و هم به روحانیت. کسی که سالیان سال از وزرای دربار بود و اما از طرفی طرفدار مدرس به حساب می‌آمد. طی دوره‌های مختلف، نماینده مجلس بود و جالب آن‌که تنها سناتوری بود که به لایحه‌ی کاپیتولاسیون رای منفی داده بود. در مجموع دربار و شخص شاه، او را برای ریاست این شورا مناسب دیده و بدین سمت منصوبش کردند.

شاید همان زمان نیز می‌شد که عدم موفقیت این شورا را در روزهای ملتهب انقلاب و عصیان ملت پیش‌بینی کرد؛ اما باید گفت که حکومت پهلوی چاره‌ای جز این نداشت که بتواند همه‌ی راه‌های احتمالی برای حفظ حکومت در این خاندان را امتحان نماید؛ حتی اگر کمترین امکان موفقیت را برای آن قائل می‌بود.


۳. تقریبا هم‌زمان با تشکیل شورای سلطنت، «شورای انقلاب» در تاریخ ۲۲ دی‌ماه سال ۵۷ و به فرمان آیت‌الله خمینی تشکیل شده بود. فعالیت این شورا تا چند ماه پس از انقلاب به صورت محرمانه انجام می‌گرفت. وظیفه‌ی اصلی آن نیز ایجاد مقدمات لازم برای تغییر حکومت و ایجاد نظامی جدید بود. اعضای اصلی این شورا عبارت بودند از: آیت‌الله مطهری - آیت‌الله بهشتی - آیت‌الله موسوی اردبیلی - محمدجواد باهنر - آیت‌الله هاشمی رفسنجانی - آیت‌الله طالقانی - آیت‌الله خامنه‌ای - آیت‌الله مهدوی کنی - مهندس بازرگان و ابوالحسن بنی‌صدر. آیت‌الله خمینی که دستور تشکیل شورای انقلاب را داده بود، تنها دو یا سه روز پس از تشکیل  شورای سلطنت، آن را غیرقانونی اعلام کرده و اعضای آن را به استعفا دعوت نمود.

در همین ایام بود که بعضی از گروه‌ها و جبهه‌های منتقد شاه، دچار اختلافات عدیده شده و اقلیتی از آن‌ها، نظیر بختیار طرف حکومت پهلوی را گرفتند و اکثریتی از آن‌ها، مانند بازرگان طرف انقلاب را. بختیار و بازرگان، دو دوست سالیان بسیار دور، هریک وارد شورایی شدند. یکی شورای سلطنت و دیگری شورای انقلاب.


۴. پس از خروج شاه از کشور، شورای سلطنت و دولت بختیار، حداکثر تلاش خود را برای کنترل انقلاب، با دادن امتیازاتی به انقلابیون و حفظ سلطنت در خاندان پهلوی انجام دادند. دو روز پس از خروج شاه از کشور، سید جلال‌الدین تهرانی برای دیدار با آیت‌الله خمینی، رهبر انقلابیون به پاریس می‌رود. برخورد آیت‌الله با تهرانی، مشابه برخوردی است که بعدتر با نخست‌وزیر هم می‌کند؛ شرط به حضور پذیرفتن را استعفای او از شورای سلطنت عنوان کرده و در ضمن از او می‌خواهد که به غیرقانونی بودن این شورا نیز اذعان کند. تهرانی، برخلاف بختیار، شرط را می‌پذیرد و در تاریخ اول بهمن‌ماه، استعفای خود را اعلام و با آیت‌الله دیدار می‌کند. متن استعفانامه او بدین شرح است:

«قبول ریاست شورای سلطنت از طرف اینجانب فقط برای حفظ مصالح مملکت و امکان تأمین آرامش اجتماعی آن بود ولی شورای سلطنت به سبب مسافرت اینجانب به پاریس که برای نیل به هدف اصلی بود تشکیل نگردید. در این فاصله اوضاع داخلی ایران سریعاً تغییر یافت به طوری که برای احترام به افکار عمومی با توجه به فتوای حضرت آیت‌الله العظمی خمینی دامت‌برکاته مبنی بر غیرقانونی بودن آن شورا، آن را غیرقانونی دانسته کناره‌گیری کردیم. از خداوند و اجداد طاهرین و ارواح مقدسه اولیای اسلامی مسالت دارم که مملکت و ملت مسلمان ایران را در ظل عنایت حضرت امام عصر عجل‌الله فرجه از هر گزندی مصون داشته و استقلال وطن عزیز ما را محفوظ فرمایند» .

استعفای تهرانی از ریاست شورا، ضربه‌ی مهلکی بر آخرین امیدهای شاه برای حفظ سلطنت پهلوی بود. تهرانی پس از استعفا و دیداری بسیار کوتاه با آیت‌الله خمینی، دیگر به ایران بازنگشت و باقی عمر خود را به کارهای مطالعاتی و تحقیقاتی در جنوب فرانسه صرف کرد.


۵. با استعفای تهرانی، یکی دو جلسه‌ی شورا بدون حضور او برگزار گردید؛ اما به دلیل اختلافات اعضا و عدم حضور رییس، شورا راه به جایی نبرده و تنها پس از حدود یک هفته از تشکیل، عملاً منحل گردید.

صدای انقلاب مردم شنیده شد؛ اما بسیار دیر...



+ برخی منابع مورداستفاده در ذکر وقایع تاریخی این مطلب عبارت‌اند از موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی و سایت تاریخ ایرانی.